سر دو راهى قرار بگیرد که یک راه به سوى مرگ و شهادت مى رود و راه دیگر به سوى ذلت و پستى، هرگز دومى را بر اولى ترجیح نمى دهد; با قامتى رسا به سوى خدا مى رود و با قامتى شکسته و پست، زیردست افراد دون همت و پست قرار نمى گیرد. نمونه این معنا در زندگى بسیارى از اولیاء الله و به خصوص معصومین(علیهم السلام)و به ویژه سرور شهیدان کربلا دیده مى شود که وقتى آن حضرت را بین تسلیم شدن و زنده ماندن و سر بر فرمان یزید نهادن و یا تن به شمشیر و نیزه ها سپردن مخیر ساختند، فرمود: «أَلاَ وَ إِنَّ الدَّعِى ابْنَ الدَّعِى قَدْ تَرَکَنِى بَینَ السِّلَّهِ وَ الذِّلَّهِ وَهَیهَاتَ لَهُ ذَلِکَ هَیهَاتَ مِنِّى الذِّلَّهُ أَبَى اللَّهُ ذَلِکَ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ جُدُودٌ طَهُرَتْ وَ حُجُورٌ طَابَتْ أَنْ نُؤْثِرَ طَاعَهَ اللِّئَامِ عَلَى مَصَارِعِ الْکِرَام; آگاه باشید این مرد ناپاک ناپاک زاده مرا در میان شمشیر و ذلت رها ساخته هیهات که بتواند چنین کارى را انجام دهد و هیهات که من تن به ذلت بدهم. خداوند از این کار ابا دارد و همچنین پیامبرش و مؤمنان و نیاکان پاک و دامن هاى پاکیزه (این ها به ما اجازه نمى دهد) که اطاعت لئیمان را بر میدان شهادت کریمان مقدم داریم». ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه خود در ذیل خطبه ۵۱ جمله زیبایى دارد که گرچه در شرح آن خطبه آوردیم اما تکرار آن در این جا مناسب به نظر مى رسد. درباره امام حسین(علیه السلام)مى گوید: «سَیِّد أهلِ الإباء الّذى عَلَّم النّاسَ الحَمِیَّهَ والمَوت تحتَ ظِلال السُّیوفِ اختیاراً له على الدَّنِیَّهِ أبو عبدِ اللّهِ الحُسَین بن علىّ بن أبى طالب علیهما السّلام عُرِض علیه الأمانُ و أصحابِه فَأنِفَ مِن الذُّلّ; بزرگ و پیشواى ستم ناپذیران جهان که درس غیرت و برگزیدن مرگ در سایه شمشیرها را در برابر ذلّت و خوارى، به مردم جهان داد، حسین بن على بود، دشمن به او و یارانش امان داد ولى آن ها تن به ذلّت ندادند». سپس امام(علیه السلام) در جمله دوم مى فرماید: «قناعت به مقدار کم آرى ولى دست نیاز به سوى دیگران دراز کردن نه»; (وَالتَّقَلُّلُ وَ لاَ التَّوَسُّلُ). «تقلل» به معناى اکتفا به مقدار قلیل است. و «توسل» به معناى دست به دامن دیگران زدن مى باشد. روشن است که اگر انسان در زندگى قانع باشد هرگز نیاز ندارد که سر در پیش هرکس خم کند، تملق بگوید، تعریف و تمجید بى جا کند و عزت و کرامت خود را پایمال سازد. ولى اگر قناعت به کنار رفت و انسان زندگى پرزرق و برق را براى خود انتخاب نمود، اداره کردن چنین زندگى اى غالباً با عزت و سربلندى میسر نیست; یا باید آلوده به انواع گناهان شود و از طرق مشروع و نامشروع کسب درآمد کند و یا سر در پیش این و آن خم کند و به تعبیر امام(علیه السلام)متوسل به این و آن شود و این شیوه آزادگان و رادمردان نیست. و به گفته شاعر عرب: أُقسِمُ بِاللّهِ لَمَصُّ النَّوى * وَشُربُ ماءِ القُلُبِ المالِحَه أحسَنُ بالإنسانِ مِن ذُلِّه * وَمِن سُؤالِ الأوْجُهِ الکالِحَه فَاستَغْنِ باللّهِ تَکُن ذا غِنىً * مُغتَبِطاً بالصّفَقَهِ الرّابِحَه فَالزُّهدُ عِزٌّ والتُّقى سُؤْدَدٌ * وَذِلَّهُ النّفسِ لَها فاضِحَه سوگند به خداوند که مکیدن هسته ها (ى خرما براى سد جوع) و نوشیدن آب چاه هاى شور. براى انسان بهتر است از تن دادن به ذلت و درخواست از افراد ترش روى. بنابراین غناى الهى پیشه کن تا غنى و سربلند باشى و مردم با این تجارت پرسود به تو غبطه خورند. زهد و قناعت عزت است و تقوا بزرگى و ذلت نفس، رسوایى است. و شاعر فارسى زبان نیز مى گوید: آخر ز بهر دو نان * تا کى دوى چو دونان و آخر ز بهر سه نان * تا کى خورى سنانش و شاعر شیرین زبان دیگرى مى گوید: چو حافظ در قناعت کوش * و از دنیاى دون بگذر که یک جو منت دو نان * دو صد من زر نمى ارزد اهمیت قناعت تا آن اندازه است که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: «خِیارُ امّتى القانِعُ وشِرارُ امّتى الطامِع; نیکان امت من قناعت کاران اند و بَدان آن طمع کاران». و در حدیث دیگرى که مرحوم کلینى در کافى از امام صادق(علیه السلام)نقل کرده است مى خوانیم: «مَا أَقْبَحَ بِالْمُؤْمِنِ أَنْ تَکُونَ لَهُ رَغْبَهٌ تُذِلُّهُ; چقدر براى مؤمن زشت است که علاقه به چیزى پیدا کند که باعث ذلت او گردد». در سومین نکته حکمت آمیز مى فرماید: «آن کس که با تلاش معتدل و صحیح چیزى را به دست نیاورد با تلاش ناصحیح چیزى به دست نخواهد آورد»; (مَنْ لَمْ یُعْطَقَاعِداً لَمْ یُعْطَ قَائِماً). منظور امام(علیه السلام) این است که انسان باید براى به دست آوردن روزى، از راه هاى صحیح و معقول وارد شود; حرص و طمع را کنار بگذارد و گمان نکند همیشه تلاش بیشتر سبب درآمد بیشتر است زیرا اگر چیزى براى انسان مقدر نشده باشد هرقدر هم تلاش و کوشش کند به آن نخواهد رسید. بعضى از شارحان، این جمله را چنین معنا کرده اند: اگر چیزى را به انسان با