یک حرم در غربت حسن(ع)، حسینیه شد
شما غریب نیستی آقای امام رضا (ع)! اینجا، در مشهد، در این سرزمینِ کیلومترها دور و غریب افتاده از وطنتان مدینه، آنقدر تمام مردم ایران دوستتان دارند و میمیرند برای حضرتتان که حالا شده مملکتتان. شده همان بقعه مبارکهی أرض طوسِ شاهِ أنیس النفوسی که مغناطیس دلهای ملهوف است و شما در آن سلطانی میکنید تا دست هیچ سائلی را که به استغاثه دراز شده تا دامان پنجره فولادتان را بگیرد، خالی برنگردانید.
حالا صحن به صحن و رواق به رواق این حرم مطهر پر است از پابوسهایی که ترک دیار کردهاند و آمدهاند تا تسلیتِ جگرِ سوخته جدتان امام حسن مجتبی (ع) را با چشمهای گریانشان به شما بدهند. که بگویند «آقا جان. حضرت شاه خراسان. ای امام رئوف. ما را در غم غربت آل الله شریک میدانید؟»
روز عجیبی است آقای امام رضا (ع). حسینه حرم غلغله است. هیچکس توی حال خودش نیست. امروز دیگر هیچ زائری جز آرزوی ساختن حرم روی مزار غریب بقیع، دعایی ندارد. صف به صف. شانه به شانه و زائر به زائر از حسرت سوختهایم و در عزای امامِ مجتبی (ع) بر سینه میکوبیم و نمیدانیم غریب شمایی یا آن آقا؟