✍پیراهن خونآلود
سید اسماعیل مدرس:
شبی که مأمورین رضاخان به خانه ما ریختند تا پدرم را پس از دستگیری تبعید کنند، چراغهای محل را خاموش کردند. «درگاهی» رئیس شهربانی، شخصاً با چند مأمور به خانه ما وارد شد و بنای هتاکی به پدرم را گذاشت. پدرم با همان عصای مخصوص به خود به وی حمله کرد و با او درگیر شد.
سپس پدرم را گرفتند و بردند. پس از این درگیری، خانه را تفتیش کردند و کتابهای او را بردند. یک بقچه پیدا کردند که در آن بستهای بود. مأموری که این را پیدا کرده بود گفت: «هان... پیدا کردم! » فکر میکرد پول است. وقتی بسته را باز کرد، پیراهن خونآلودی را در آن مشاهده نمود. این پیراهن مال آن موقعی بود که او را هدف گلوله قرار داده بودند. پدرم میگفت: «این پیراهن را در کفنم بگذارید. »
قسمت ۱۰🇮🇷