S4WyW8o5z6 [۶/۱۳،‏ ۱۴:۴۹] ‏‪+98 996 286 6383‬‏: 🟩🔹دعا‌های نقل شده از زبان ‌ ائمه (ع)🔹🟩 ⬅️دعای اول 🌹از امام رضا (ع) نقل شده که ایشان فرموده‌اند: هنگامی که قصد عزیمت به جایی را داشتی، بگو: *«بسم اللَّه آمنت باللَّه تَوَکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ، ما شاء اللَّه لا حول و لا قوة الا باللَّه»* به نام خدا، ایمان آوردم به خدا، و بر خدا توکل کردم، آن‏چه خواستِ خدا بود، نیست گردیدنى و نه توانایى ‏اى، مگر به خدا.   ⬅️دعای دوم 🌹امام رضا (ع) همچنین می‌فرمایند که هر گاه که پدرم از منزل خارج می‌شد، زیر لب زمزمه می‌کرد: *«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ خَرَجْتُ بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوَّتِهِ لابِحَوْلٍ مِنّى وَ لا قُوَّتى»* به نام خدا که رحمتش بسیار و مهربانى اش همیشگى است، خارج شدم به قوت و نیروى خدا، نه به قدرت و نیروى خویش *«بَلْ بِحَوْلِکَ وَ قُوَّتِکَ یا رَبِّ مُتَعَرِّضاً لِرِزْقِکَ فَاْتِنى بِهِ فى عافِیَةٍ»* بلکه به قدرت و نیروى تو، اى پروردگارم روزى‌ات را خواستارم، آن را در عین عافیت به من عنایت کن.   ⬅️دعای سوم 🌹از امام رضا (ع) نقل شده که فرموده‌اند: هرگاه خواستی کالایی را در حفظ و حراست خداوند از مسیری جابجا کنی، آیه الکرسی را بخوان و بر کاغذی بنویس و در میان کالایت قرار بده، همچنین دعای زیر را بنویس و در میان کالایت قرار بده. *«وَجَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ ‏لایُبْصِرُونَ»* (و [ما]فراروى آن‌ها سدى و پشت‏ سرشان سدى نهاده و پرده‏ اى بر [چشمان]آنان فرو گسترده‏ ایم در نتیجه نمى‏ توانند ببینند) 🌻 قسمت اول آیه ۹ سوره یاسین 🌻 *لا ضَیْعَةَ عَلی ما حَفِظَهُ اللَّهُ «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لاإِلهَ إِلّا هُوَ، عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ، وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ»* پس اگر روی گرداندند بگو خدا مرا بس است، خدایی جز او نیست، تنها بر او توکل کرده‌ام و او پروردگار عرش عظیم است. 🌻 قسمت آخر آیه ۱۲۹ سوره توبه 🌻 https://chat.whatsapp.com/L9NH5LSphIG7S4WyW8o5z6 [۶/۱۳،‏ ۱۶:۱۵] ۷۸۱۶جزء: *بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیٖم* ✍️ شخصی می گفت: من یک شب بعد از خواندن فاتحه برای❣️ اموات به مسجد مقدس جمکران می رفتم که دیدم دیر وقت شده و تردد ماشین برای جمکران کم شده است ، به هر ماشینی میگفتم یا پر بود یا جمکران نمی رفت. خسته شدم گفتم برگردم و به منزل بروم . یک ماشین آمد گفتم توکلت علی الله ، به راننده گفتم جمکران ، گفت بفرمایید. تا نشستم مسافرین دیگر اعتراض کردند و گفتند که ما جمکران نمی رویم؟‼️ راننده به من گفت ابتدا مسافرین را می رسانم سپس شما را به جمکران می برم. بعد از رساندن آنها به مقصد ، به سمت جمکران رفتیم. گفتم چرا مرا به جمکران می رسانید با اینکه جمکران در مسیر شما نبود ؟ گفت:کسی بگوید جمکران، زانوهای من می لرزد و نمی توانم او را نبرم. مسجد جمکران حکایتی بین من و آقا دارد. گفتم پس لطفی کن ما که همدیگر را نمی شناسیم و بعد از رسیدن هم، از همدیگر جدا می شویم، پس حکایت را تعریف کن. گفت:شبی ساعت دوازده ، خسته از سرکار به سمت منزل می رفتم، هوا پاییزی و سوز و سرما بود که دیدم یک خانم و آقا به همراه دو بچه کنار جاده ایستاده اند. از کنار آنها که رد شدم، گفتند جمکران. گفتم من خسته ام و نمی برم. مقداری رفتم و بعد فکر کردم، نکند خدا وظیفه ای بر گردن من نهاده و لطف امام زمان(عج) باشد که آنها را برسانم. با وجود کم میلی آنها را به جمکران رسانده و به خانه برگشتم. به بچه هایم گفتم که من امروز آنقدر خسته ام و دیر وقت شده که احتمالا بخوابم و نماز صبح ام قضا بشود، نماز صبح من را بیدار کنید. ده دقیقه بود که دراز کشیده بودم و تازه خوابم می برد که صدایی به من گفت خوابیدی؟ بلند شو. بلند شدم گفتم: کسی من را صدا زد؟ به خودم گفتم بخواب، خسته ای، هزیان می گویی‼️ دوباره دراز کشیدم نزدیک بود که بخوابم، صدایی دوباره گفت: باز خوابیدی؟ با صاحب صدا صحبت کردم، گفتم چرا نخوابم؟ گفت:برو جمکران. گفتم تازه جمکران بودم برای چه بروم؟ گفت:آن خانواده گریه میکنند و نگران هستند. گفتم به من چه؟ گفت:کیف پولشان در ماشینت جا مانده، برو و آنرا تحویل بده. به خودم گفتم ماشین را نگاه کنم، ببینیم اگر خواب می بینم و توهم است، برگردم بخوابم. در ماشین را باز کردم دیدم که کیفی در صندلی عقب است. آنرا باز کردم، دیدم که داخل آن چند میلیون پول وجود دارد. سوار ماشین شدم و رفتم جمکران. دیدم دم درب یکی از ورودی ها همان زن با دو بچه اش نشسته و در حال گریه کردن هستند. گفتم:خواهر چرا گریه میکنی؟ گفت:برادر من، شما که نمی توانی کاری بکنی، چرا سوال می کنی؟ گفتم:شوهرتان کجاست؟ گفت:چرا سوال میکنی؟ گفتم:من همان راننده ای هستم که شما را به مسجد جمکران آوردم، گمشده نداری؟ گفت:شوهرم در مسجد متوسل به امام ز