یهوحسن‌زانومیزنه زینب‌سربه‌روی‌یال‌اسب‌میزارع حسین‌سرشومیگیره میگه‌وای‌اسب‌وبرگردون‌ازاین‌کوچه ابلفضل‌میگه‌مگه‌ماجراچیه؟