خیانت حاج خانم بهم گفت، فاطمه خانم ما اینجا کسی رو نداریم غریب هستیم، ایکاش شب جمعه شما هم بیاید، گفتم چه ساعتی، گفت پنج بعد از ظهر، قبول کردم، وقتی اومدم خونه یادم رفت به حمید بگم قراره برم خونه کسی، فرداش هم بهش زنگ زدم گوشی رو برنداشت، مدتی هم بود که مثل گذشته مرتب عصرها خونه برای استراحت نمیومد، می‌گفت بخشی از پول خونه رو قرض گرفتم، قسط وامها هم هست باید کار کنم و می‌رفت مسافر کشی... واقعیتش من به این دلیل میخواستم برم تو مجلس خواستگاری این دختر، که یه جوری آدرس خونه این مرد رو پیدا کنم و همسر اولش رو از کار شوهرش آگاه کنم، وگرنه من حالم از این زن‌هایی که وارد زندگی کسی میشن و از مردهای بی وجدان و بی وفا که بدون دلیل و فقط برای هوسرانی زن دوم میگیرن بهم میخوره، اونروز آماده شدم و رفتم، ساعت پنج زنگ در خونه حاج خانم رو زدن، آیفون رو زدن، من از پنجره آشپزخونه تو حیاط رو نگاه کردم دیدم... ادامه دارد... کپی حرام