به روایت حانیه ......................................................... مانتو رو گرفت و رفت حساب کنه و منم مشغول وارسی بقیه مانتوها شدم. همشون خوشگل بودن ولی نه برای کسی که میخواد با حجاب باشه. نمیدونم ولی انگار این چند روزه معنای حجاب رو درک کرده بودم ، دیگه نه از تیکه ها خبری بود و نه از چشمک و کارای چرت و پرت مسخره. احساس میکردم منی که از حجاب متنفر بودم الان دوسش دارم ولی هنوز هم با خیلی از کارای دین مشکل داشتم. اصلا حجابم ربطی به دینم نداشت. امیرعلی : بریم ؟ _ اوهوم امیر علی : راستی مبارکت باشه. _ ممنون. امیر میشه چند تا سوال بپرسم ؟ امیرعلی: بیابریم حالا اینجا وایسادیم زشته تو راه بپرس. _ اوخ. راست میگی بریم. از مغازه که اومدیم بیرون بی مقدمه گفتم : چرا تو مثله بقیه نیستی؟ برگشت طرفم و با تعجب نگام کرد: یعنی چی مثل بقیه نیستم؟ _ خب چرا تو به دخترا تیکه نمیندازی ؟ چرا بهشون گیر نمیدی؟ چرا همش چشمت دنبال دخترای مردم نیست ؟ امیرعلی: باشه؟ _ نه ولی میخوام دلیل این نبودنش رو بدونم. امیرعلی: خب ببین ، دلایلش خیلی زیاده که مهمترین و سر منشا همش توصیه دینمه. حالا چرا چون دین من به من یاد داده که زن والاست و ارزشش خیلی بیشتر از اینه که هرروز زیر نگاهای شهوت آلود له بشه. از طرفی دینه من میگه هرچه برای خود میپسندی برای دیگران بپسند ؛ همونطور که من دوست ندارم که کسی به تو یا مامان نگاه چپ کنه خودمم حق ندارم حرمت ناموس دیگران رو بشکنم. _ ولی دیگران این حرمتی رو که میگی شکستن. _ دلیل نمیشه هرکس هرکاری کرد درست باشه یا من دنبال انتقام از اون باشم که. خواهر گل من هم میخواد لطف کنه از این به بعد بیشتر رعایت کنه که ارزش و احترام خودش حفظ بشه. به روی امیرعلی لبخند زدم اره قصدم همین بود . ارزشم بیشتر از این بود که بزارم دیگران هرجور دوست دارن باهام برخورد کنن و درموردم فکرکنن . اگه همه طرز فکر امیرعلی رو داشتن اوضاع خیلی بهتر بود و منم مجبور به حجاب داشتن نبودم. هرچند الان با این اوصاف از حجاب بدم نمیاد...... بین تو و چشمان من صد فاصله غوغا شده آقابیا که منتظر جای دگر پیدا شده