🌹...لحظات حساسی بود؛ به هر حال می بایست جلو می رفتیم. روبه روی ما خاکریزی قرار داشت که باید به سرعت از آن می گذشتیم؛ هر کس تعلـل میکرد جانـش را می باخت.
🌷 نفر جلویی من، تنها کمی مکث کرد و بی درنگ تیر دوشکا شکمش را شکافت. دوشکای دشمن درست به سمت ستون هدف گیری شده بود. در این خاکریز شوم، بچه های زیادی با اصابت تیر به سرشان افتادند؛ اما ستون کـاملاً اسـتوار به راه خویش ادامه میداد.
🌹
گــردان درست مثل باغچـه ای معـطر بود که «دوشـکا» گلـهای آن را یکی یکی میچید.
@mahman11