مسابقه
#من_کاوه_هستم (۴)🍃
#شهادت_قمی
1⃣
مشغول خوردن ناهار در کانکس اطلاعات بودیم که "علی قمی" سوار بر موتور آمد جلوی کانکس و گفت:"بچه های اطلاعات آماده بشین." ما ۱۵نفر،ناهار خورده نخورده جستیم و بعد از تجهیز،با سه ماشین رفتیم جلوی در"پادگان شهید بروجردی"به خط شدیم.🌿
من هم با موتور خودم را به بچه ها رساندم.ضدانقلاب تا پشت پادگان آمده بود و باید جلوی آن ها را می گرفتیم. جلوتر از ما "گردان امام علی(صلوات الله علیه)" حرکت کرده و با ضدانقلاب درگیر شده بود.سریع راه افتادیم و بعد از روستای "دارلک" به"گردان امام علی (صلوات الله علیه)" پیوستیم.🍃
از یکی دو روستا گذشتیم و به منطقه ای رسیدیم که درختان زیادی رو به روی ما قرار داشت.نرسیده به درخت ها،به طرف مان تیراندازی شد.ستون از هم گسست و در چپ و راست جاده پخش شد.آن جا زمین کشاورزی بود.داخل کانال هایی که به منظور آب رسانی ایجاد شده بود،پناه گرفتیم.🌱
اول نمی فهمیدیم از کجا می خوریم،اما بالاخره دست مان آمد از لابه لای درخت ها می زنند.بچه ها همه کُپ کرده بودند. هیچ کس جُنب نمی خورد.در آن گیرودار آتش و گلوله"قمی" سرش بالا بود و به بچه ها دستور می داد که هرکس چه کاری انجام دهد.🍀
ادامه دارد...
راوی:حمیدرضا صدوقی
📚
#من_کاوه_هستم
🆔
@mahmodkaveh