🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
☘🌸☘🌸☘🌸
🌸☘🌸☘🌸
☘🌸☘🌸
🌸☘🌸
☘🌸
🌸
#من_میتࢪا_نیستمـ🌿
#زینب_کمایی🌷
#قسمت_پنجاهو_نهم🌱
روی پلاکاردها وپوسترها و وصیت نامه،همه جا نامش را زینب نوشتیم.
روی قبر هم نوشتیم (زینب کمایی)
یک روز یکی از دوستهای زینب به خانه آمد
وبا خجالت تقاضایی از من داشت.
او گفت :
زینب به من گفته بود اگر من شهید شدم ،به مادرم بگو آش نذری بدهد من نذر شهادت کرده ام
دوست زینب را بغل کردم او را بوسیدم و از او تشکر کردم که پیام زینب را رسانده است.
روز بعد آش نذری شهادت دخترم را درست کردم
وبه همکلاسی ها و همسایه ها دادم.
سه روزی که دنبال زینب بودیم، پیش خودم نذر سفره ابوالفضل کرده بودم.
نذر کرده بودم اگه زینب به سلامتی پیدا شود سفره ابوالفضل پهن کنم.
بعد از شهادتش آن سفره را هم پهن کردم
همه افراد خانواده نگران من بودن.
مادرم التماس میکرد که(کبری،گریه کن،جیغ بزن،اشک بریز این همه غم را در دلت تلنبار نکن)
مهری و مینا مرتب حالم را میپرسیدن ومیگفتند:
مامان ،چرا اینهمه کار میکنی!آرام باش،گریه کن.غمها رو توی دلت نریز
آنها نمی دانستند که من همه این کارها را میکردم که دخترم راضی باشد.
چندین روز بعد از خاکسپاری زینب ،مهرداد بیچاره بی خبر از همه جابعد از شش ماه برای مرخصی به شاهین شهر آمد
او صبح زود به اصفهان رسید.
وقتی به در خانه رسید،هنوز ما خواب بودیم مهرداد با دیدن پلاکاردهای شهادت کنار در خانه شوکه شد .او وقتی کلمه (خواهر شهید)
را دید، فکر کرد مینا ومهری بلایی سرشان آمده وقتی در زد و او را داخل خانه بردیم ،مینا ومهری را که دید گیج شد که (خواهر شهید) کیست؟
با شنیدن خبر شهادت زینب سر به دیوار میکوبید و حال خودش را نداشت.
مهرداد با دعوا و کتک دخترها را از آبادان بیرون کرده بود حالا باور نمیکرد که کوچکترین وعزیزترین خواهرش با گره چادرش به شهادت رسیده باشد.
مهرداد ضربه روحی بدی خورد؛ طوری که تا مدتها بعد از این جریان به سختی مریض بود.
مهرداد دل شکسته که غیرتش جریحهدار شده بود ،در وصف خواهر کوچکش شعری هم گفت بیت اولش این بود:
عزیزو مهربان خواهر تو بودی
همیشه جان فشان خواهر تو بودی
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّڪَالْفَــرَج
🌸
☘🌸
🌸☘🌸
☘🌸☘🌸
🌸☘🌸☘🌸
☘🌸☘🌸☘🌸
🌸☘🌸☘🌸☘🌸༄⸙
【𝙼𝙰𝙷𝙼𝙾𝚄𝙼】