۱۰۲۵ آه خورشید ، کنج ویرانه آمدی نیمه‌ی شب ای بابا تو نبودی و من زمین خوردم پیر شد عمه زینب ای بابا **** آمدی نیمه شب به دیدارم دخترت ای پدر گرفتار است مثل زهرا برای ره رفتن دست من هم به روی دیوار است **** آمدی و مرا ببخش اگر از رویت، روی خویش می‌پوشم عمه جان خواستم نبیند او که شده پاره لاله‌ی گوشم **** بعد عباس،زجر بی سرو پا سخت در کوچه ها به بندم کرد بدتر از کوچه گردی‌ام بابا بی حیا از مویم بلندم کرد **** بس که آشفته‌ای نمی‌گویم موی ما را بزن تو شانه پدر هست معلوم از رگ گردن ذبح سر بوده ناشیانه پدر **** بوی سیب سرت عوض شده است چه‌قَدَر بوی دود داری تو صورتت گود رفته ای بابا یادگار از یهود داری تو **** رقص شادی به پیش ما کردند ظلمشان را نمی‌برم از یاد نیزه را شامیان تکان دادند سر تو زیر دست و پا افتاد **** چه بلایی سر تو آمده است چه بگویم ز درد و غربت تو عمه می‌زد به صورت و می‌گفت جای نعل است روی صورت تو **** @mahmud_asadi_shaegh135