✅امام جعفر صادق(علیه السلام) می فرماید :
📋《الحِلمُ يَدُورُ عَلى خَمسَةِ أَوجُهٍ :
۱)أَن يَكُونَ عَزِيزَاً فَيَذِلَّ!
۲)أَو يَكُونَ صَادِقَاً فَيُتَّهَمَ!
۳)أَو يَدعُوَ إِلَى الحَقِّ فَيُستَخَفَّ بِهِ!
۴)أَو أَن يُؤذَى بِلَا جُرمٍ!
۵)أَو أَن يُطَالِبَ بِالحَقِّ وَيُخَالِفُوهُ فِيهِ!》
♦️پنج چيز است كه بردبارى مىطلبد :
۱)شخص عزيز باشد ولی خوار شود.
۲)راستگو باشد ولی نسبت ناروا به او داده شود.
۳)به حق دعوت كند ولی او را سبكش بشمارند.
۴)بى گناه باشد ولی او اذيت شود.
۵)حق طلبى كند ولی با او مخالفت كنند.(۱)
💠حال می بینیم که هر پنج ویژگی حلم، در وجود امام حسن مجتبی(ع) بوده و برای ایشان صدق می کند :
1⃣《أَن يَكُونَ عَزِيزَاً فَيَذِلَّ》
امام حسن(ع) عزیزی بود که او را خوار کردند!
در تاریخ آمده است که؛
وقتی امام حسن مجتبی(ع) در ساباط خواست یاران خود را امتحان کند و میزان اطاعت پذیری آنها بداند و از این طریق دوست را از دشمن تشخیص دهد، به دلیل خیانت برخی فرماندهان و نبود اصحابی برای جنگ با معاویه، از پیشنهاد صلحی که معاویه به امام(ع) داده بود، سخن به میان آورد و خطبه خواندند و سپس به خیمه خود بازگشتتند.
در این میان، سپاه امام(ع) گفتند :
📋《كَفَرَ وَاللَّهِ الرَّجُلُ! ثُمَّ شَدُّوا عَلَى فُسْطَاطِهِ فَانْتَهَبُوهُ حَتَّى أَخَذُوا مُصَلَّاهُ مِنْ تَحْتِهِ ثُمَّ شَدَّ عَلَيْهِ عَبْدُ الرَّحْمَنِ أَزْدِيُّ فَنَزَعَ مِطْرَفَهُ عَنْ عَاتِقِهِ فَبَقِيَ جَالِساً مُتَقَلِّداً السَّيْفَ بِغَيْرِ رِدَاءٍ!》
♦️به خدا قسم، اين مرد کافر شده است و بـه خيمه ی حضرت(ع) حمله ور شدند!
حتى سجاده ايشان را از زير پايش غارت کردند و عبدالرحمن ازدى به طرف آن بزرگوار یورش برد و مِطرَف (شال بزرگى که روى شانه ها انداخته مي شود) را از گردن آن حضرت(ع) کشید، پس آن حضرت(ع) در حالي که شمشيرش را به گردن آويخته بود، نشست.(۲)
تا جایی که یاران، ایشان را این چنین خطاب می کردند :
📋《عَلَیْکَ السَّلامُ یَا مُذِلَّ الْمُومِنِینَ!》
♦️سلام بر تو ای کسی که مؤمنان را خوار و ذلیل کرده ای!(۳)
2⃣《أَو يَكُونَ صَادِقَاً فَيُتَّهَمَ》
امام حسن(ع) راستگویی بود که نسبت ناروا به او دادند!
ابن اثیر می نویسد :
هنگامی که معاویه به امام حسن مجتبی(ع) پیشنهاد صلح داد، مردم به گرمی آن را پذیرفتند. امام حسن(ع) در خطبه ای پیشنهاد معاویه را به اطلاع لشکر خود رسانید و فرمود :
📋《أَلا وَ إِنَّ مُعَاوِيَةَ دَعَانَا إِلَى أَمْرٍ لَيْسَ فِيهِ عِزٌّ وَلا نَصَفَةٌ، فَإِنْ أَرَدْتُمُ الْمَوْتَ رَدَدْنَاهُ عَلَيْهِ، وَحَاكَمْنَاهُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ بِظُبَا السُّيُوفِ، وَإِنْ أَرَدْتُمْ الْحَيَاةَ قَبِلْنَاهُ، وَ أَخَذْنَا لَكُمُ الرِّضَا》
♦️بدانید همانا معاویه ما را به امری فرا می خواند که نه عزّت ما در آن است و نه مطابق با انصاف است.
اگر دارای روحیه شهادت طلبی هستید، درخواستش را رد کنیم و دست به شمشیر ببریم تا خداوند سبحان میان ما حکم کند، ولی اگر زندگی دنیا را می طلبید، خواسته اش اجابت کرده و رضایت شما را فراهم کنیم.
هنگامی که کلام امام حسن(ع) به این جا رسید :
📋《فَنَادَاهُ الْقَوْمُ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ :
الْبَقِيَّةَ! الْبَقِيَّةَ! فَلَمَّا أَفْرَدُوهُ أَمْضَى الصُّلْحَ》
♦️مردم از هر سو فریاد برآوردند که ما زندگی و بقای دنیایی را می خواهیم.
با این سخن، صلح را بر امام(ع) تحمیل کردند و امام(ع) پس از آن که از آن ها جدا شد، صلح با معاویه را امضاء نمود.(۴)
3⃣《يَدعُوَ إِلَى الحَقِّ فَيُستَخَفَّ بِهِ》
امام حسن(ع) داعی به حق و خیرخواه مردم بود ولی او را سبک و خفیف کردند!
هنگامی که امام حسن(ع) توسط جعده بنت اشعث مسموم شد، به امام حسین(ع) وصیت کرد و فرمود :
📋《فَإِذَا قَضَیْتُ فَغَمِّضْنِی وَ غَسِّلْنِی وَ کَفِّنِّی وَ احْمِلْنِی عَلَى سَرِیرِی إِلَى قَبْرِ جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ(ص) لِأُجَدِّدَ بِهِ عَهْداً ثُمَّ رُدَّنِی إِلَى قَبْرِ جَدَّتِی فَاطِمَهَ بِنْتِ أَسَدٍ(س) فَادْفِنِّی هُنَاکَ》
♦️هر گاه من از دنیا رفتم چشم مرا بپوشان و غسل بده و کفن کن و بر تابوتی گذارده؛ کنار مزار جدم رسول خدا(ص) ببر تا تجدید عهدى کنم.
سپس مرا به سوی قبر جده ام فاطمه بنت اسد منتقل کن و در آنجا به خاک بسپار.
بعد از شهادت امام(ع)، امام حسین(ع) طبق وصیت، برادر را غسل داد و کفن کرد و بر روى سریری گذاشت تا براى آخرین وداع، بدن مطهرش را کنار قبر مقدس رسول خدا(ص) ببرد.
مروان و سایر بنی امیه که جزو دار و دسته او بودند یقین کردند که مردم مشایعت کننده قصد دارند، بدن مطهر را در کنار رسول خدا(ص) به خاک بسپارند.
از این رو خود را مجهز به تجهیزات نبرد کردند و با اجتماع خود راه را بر کاروان عزادار بستند.
ادامه مطالب :👇