يه عمره كه روز و شب لالايي خوندم برات حالا دیگه وقتشه بشی عصای دست بابات نترسی مادر میدون سراسر نیزه و سنگه برو عزیزم سرباز آخر فاتح جنگه من دل نبريدم از ديدن چشمات بابات غريبه دلاورم خدا به همرات لای لای علی اصغر رو دست بابا برو شايد كه سيراب بشي بگو به دشمن بدونه كه تو تشنه سربازشي آب اگه دادن يا كه ندادن تو مرد ميدوني تير اگه اومد به سمت بابا خودت كه ميدوني وقتي كه تير اومد وقتي زدي پرپر لالايي ميخونه واسه تو صداي مادر لاي لاي علي اصغر دارم میبینم گلم سرتابه تا خونی شد دلم میسوزه چرا دیگه لب تشنه قربونی شد میون لشگر رو دست بابا میزنه پرپر میخونه زهرا واسه ی بچم لالایی مادر حالاکه تو رفتی رسیدی به رویات حتی سرِ نیزه هم بمون کنار بابات لاي لاي علي اصغر