دلا زراه چِه بیمت که رهنمای حسین است زقَهربَحرچِه خُوفت که ناخدای حسین است بکارگَر گِره اُفتد مَدار دیده ی یاری ز این و آنکه مُسلَّم گِره گُشا ی حسین است شَمیم گُلشن دَهرت دهد نه فُسحَت خاطر که باغ و راغ فَرحبخش وجانفزای حسین است به حُسن روی دل انگیز یار غار چه حاجت تو را که دلبر و دلدار و دلربای حسین است زخضرره مطلب عُمرجاودان ومُخلَّد که چشمه ی حَیوان ، کوثر بقای حسین است کَفش چو اَبر و سَخی چون علی ولیّ الله به بَذل و داد و دِهش قُلزم عطای حسین است به پیش جُود یَمش چون نَمی است حاتم طائی ذخایر کَرم و بخشش و سَخای حسین است امام سوم و پنجم گوهر ز جمع کِساء اوست سَلیل پاک نبی،طُرفه مُقتدای حسین است بلی به دیده ی حق بین رهروان طریقت مَقام و رُکن وصفا،مَروه و مِنای حسین است ز مُلک تا مَلکوتش رسد ندای حقیقت به شاخ سِدره و طُوبی فَرِهُمای حسین است زَعیم عالَم امکان قَسیم جَنّت و نِیران مَلاذ و مَلجاء هر مُنعِم و گدای حسین است گذشت بسکه در او هست بی مُبالغه گُویم شفیع قاتل خود درصف جزای حسین است دوم خَلف به علی مِهر تابناک و جَلی اوست مه مُبین ،شرف دین مُصطفای حسین است سُرور سینه ی زهرا خَدیو عالم بالا مُطهّر و مُتجلّا به دو سَرای حسین است ز بهر مَجد و صَلاح و فلاح اُمّت جَدّش به پیشگاه خدا دست بر دعای حسین است ز نینوای دلش ناله غمگنانه بَر آرد فَراز قُلّه ی نی در نوا چو نای حسین است طُلوع فَجر ز رُویش سَواد لَیل ز مُویش نشان صبح اَزل آیت مَسای حسین است شهی که وسعت اندیشه بَذل و ایثارش نداردحَدّیّ و حَصریّ و مُنتهای حسین است شهی که کُشتن و در خاک هِشتنش باشد جگرخراش و جگرسوز و جانگزای حسین است مه سپهر یقین آفتاب عِلیین شُکوه عرش مُعلّای کبریای حسین است ازآن به گوشه ی عُزلّت تو راست جای که« رونق» غریب و بیکس وتنها در اِنزوای حسین است مگو ز پای فُتاده که تا قیام قیامت کِشیده قامت و اِستاده و بپای حسین است.