ای فلک! شام کجا، زینب افگار کجا اُمِّ کلثوم کجا، کوچه و بازار کجا عترت پاک نبی، صحبت کفَار چسان آل اطهار کجا، مجلس اشرار کجا در ره شامِ ستم، زینب حیران می‌گفت: کو علی اکبر و عبَاس علمدار کجا راه گم گشته و این قافله بیوه زنان یارب این قافله را قافله سالار کجا با نسیم سحر آهسته به زاری می گفت: «ای نسیم سحر آرمگاه یار کجا» تشت زرَین یزید و سر پر خون حسین چوب بیداد کجا، آن لب دُربار کجا باز«واصل»!همه جاشور حسینی بر پاست اشک خونین به کجا آه شرر بار کجا.