قصیده در بعثت ختمی مرتبت حضرت محمّد مصطفی ‹ص›
باز بُستان ز سبزه تَزیین شد
کوه و صحرا بهشت آئین شد
از سَر شاخسار غُنچه دَمید
کوهسار از بنفشه تزیین شد
طُره ی سُنبل از نسیم سحر
همچو جَعد بنفشه پُر چین شد
بر لب جویبار سبزه و گُل
غیرت و رَشک سَرو و نسرین شد
نوبهار آمد و خزان بگذشت
سُهره شادان و زاغ غمگین شد
رُستنی رُست و جای جای زمین
مَملو از نَفخه ی ریاحین شد
از شمیم بهار جان پرور
نفس صبح عطرآگین شد
دف زنان زُهره درسَما به سماع است
کف زنان مِهر و ماه و پروین شد
زیب و زینی دگر جهان بگرفت
موسم سربلندی دین شد
جبرئیل از سما ندا در داد
بعثت خاتم النبیین شد
تکیه زد بر سَریر پادشهی
حکمران او به چین و ما چین شد
فخریه عرش میکند بر فرش
پهنه ی هر دو کون آذین شد
او مُدبّر به سوره ی طاها
او مُفسر به آیه ی تِین شد
او مُنادی دین پاک و حَنیف
او مُبادی سعی و تمکین شد
مهربان یار دوستان سلیم
دشمن دشمنان پُر کین شد
هر که با حضرتش ستیز کند
مورد سَبّ و لَعن و نِفرین شد
مُتنعّم ز خوان نعمت او
بینوا و فقیر و مِسکین شد
بوی مُشک خُتن به مُشکینی
از شکنج دو زلف مُشکین شد
نافذﹾ حُکمش به دل همانندِ
نامه ی مُنزَلی که تَدوین شد
دین پاک نبی عالی جاه
همه جا از ثُبات تبیین شد
دشمن پای بست دیو صنم
پست تر از شراب و سِرگین شد
از تَف آه آن سُتوده شیم
دشمنش در مُذاب سِجین شد
دوست با رهروان فرزانه
دشمن مردمان بدبین شد
دوستش با صحابه گشت ندیم
دشمنش همطراز گُرگین شد
دوستش را به کام جان هر دَم
کاسه ی زهر جام نوشین شد
دشمنش همچو صَعوه در چنگِ
پُر تَوان و قوی شاهین شد
ز آن تَفضّل که کرد حَی مُبین
مرکب راهوار او زین شد
لب او بر لسان حق گویا
قاری عنکبوت و یاسین شد
این یک از آن دگر مُتأثر
وآن دگر نیز حادث این شد
« اِقراَء بِاسمِ » شنید از یزدان
در چنان باغ حُسن گلچین شد
نام
#رونق به مِدحتش امشب
زین چکامه چه خوب تعیین شد
بهر پَذرُفتنش به قُرب اله
از فرشته دو دست آمین شد.
#مبعث
#باز_بستان_ز_سبزه_تزیین_شد #رونقی_مازندرانی