اُمُ البَنین سلام بَرات خبر رسید (مبارک باشه خانم شدی مادر شهید)۲ تا وقتی که اون دور حُسِینِت می‌چَرخید (تَنِ دُشمَن می‌لرزید)۲ تا تو خیمه بود حَرمَله خیلی می‌تَرسید (تن دشمن می‌لرزید)۲ همش می‌گفتم توی گوش سه ساله (پاشون به خیمه وا بشه مَحاله)۲ (چِشمِت نَبینه روز بَد همین که رفت عذاب اومد)۲ (چِشمِت نَبینه روز بَد حَرمَله با طناب اومد)۲ واها ها ها..... (اُمُ البَنین نزار دیگه بگم برات)۲ (همینو بدون رفتم زیر دِینِ بچه هات)۲ دوتا دستی که پناه این مَعجَرا بود (دیگه از ما جدا بود)۲ منو که میزدند سَرِش رو نیزه ها بود ( دیگه از ما جدا بود)۲ به آب و آتیش واسه‌ یه قطره آب زَد وقتی زمین خورد خود مادرم اومد اُمُ البَنین بَلا به دور تو کوچه‌های پُر عبور اُمُ البَنین بَلا به دور اسیری بُردَنَم به زور چشمت نبینه روز بَد همین که رفت عذاب اومد چشمت نَبینه روز بَد حَرمَله با طناب اومد ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️