بسم الله الرحمن الرحیم..: ام کلثوم ای تمام باورم نام تو بر روی لب می آورم مادر گیتی نزاید همچو تو درعزایت رخت ماتم آورم ام کلثوم ای غریب شهرما نامت ای بانو به عربت می برم کس هوای کوی لیلایت نکرد بوده ای بانو توتنها دلبرم در طفولیت میان این دیار غصه وغم های حیدر دیده ای شاهده میخی که بر پهلو گرفت بین در افتاده مادر دیده ای بی امان شدگریه های تویقین روز ها در خاطرت رنجیده ای شاهدی بر آتش دیوار ودر مادرت را بین آتش دیده ای در میان خانه بودی بی امان بهرمادر بیقراری کرده ای مثل زینب خواهرت باغصه ها بعد زهرا خانه داری کرده ای اول آوارگی اینجاست لیک غصه های تو چراپایان نداشت زندگی کردن برایت تا ابد ساعتی دور از حسین امکان نداشت ......... دیده ای درکربلا باچشم خود بردن انگشتر و خلخال را کی فراموشت شودیک لحظه ای خنجر وآن تنگی گودال را دیده ای دربین گودالی عده ای تیر ونیزه بی هوامیزد به او عده ای باسنگ وبا چوبش زدند پیرمردی با عصا میزدبه او خاطرات وغصه ی کرب وبلا کرده بانواشک تو بی اختیار لحظه ای هرگز زیاده تو نرفت هتک حرمت های مرد نیزه دار رشادت های خود بانوچنین تو حفاظت ها ز زینب کرده ای پابه پای کاروان سنگ جفا از سره بام منازل خورده ای دیده ای بانو سه ساله دختری بین صحرا بر زمین افتاده است در خرابه تا رسیدی بر سرش دیده ای پیش پدر جان داده است -آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) 🍇