#شب_شهادت_حضرت_علی
زینب درون سینه آهی شعلهور دارد
زیرا علی از خانهاش عزم سفر دارد
مشکل گشا امشب خودش در مشکل افتاده
لب بسته و در تن توانی مختصر دارد
دیگر امیرالمؤمنین بهتر نخواهد شد
تیغی که زهرآلود باشد دردِ سر دارد
بهر شفای او یتیمان شیر آوردند
اما علی شوق سفر را بیشتر دارد
چیزی نمانده سر نهد بر زانوی زهرا
در بسترش افتاده حالِ محتضر دارد
زخم سر و بستر، به یاد مادرش افتاد
زینب از این غم کهنه زخمی بر جگر دارد
مانند زهرا دست او بالا نمیآید
زخم عمیق اینگونه بر حالش اثر دارد
لکنت گرفته بسکه ضربه سخت و کاری بود
آنقدر که صحبت برای او ضرر دارد
امشب علی با بچههای خود وصیت کرد
زیرا از عمر خویش تنها یک سحر دارد
اول حسینش را بغل کرد و به آرامی
بوسید رویش را ولی چشمان تر دارد
در هر وصیت از حسین و کربلایش گفت
امشب نشد یک لحظه از او چشم بر دارد
از طرز گریه کردنش معلوم بود امشب
حرف مهمی از حسینش با قمر دارد
گفت ای عزیز من، مبادا بچههایم را
در کربلا تنها گذاری که خطر دارد
چشمش به زینب که میافتد اشک میریزد
از کوفهی بعدِ خودش حیدر خبر دارد
میبیند آن روزی که سمت قتلگاه آمد
آن بی حیایی که حسینش را نظر دارد
میبیند آن روزی که از مقتل برون آمد
خون میچکد از دامنش انگار سر دارد
#کربلایی_رضا_باقریان