پایان ندارد بی قـراری هایِ زهـرا
تکرار خواهد شد غریبی های مولا
کوچه... مدینه... تازیانه... بندِ کینه
پایِ برهـنه... طعـنه و زخم زبانها
هر قدر می خواهی بزن اما نَکن باز
در محـضرم دیگـر زبان ناسزا را
ای بی حیا من مادرم را دوست دارم
حُرمت نگه دار و نکن توهین به طاها
هر چنـد بالای سرم شمشیر دیدم
هر چند افتاد از سرم عمّامه... امّا...
پیش دو چشم خواهران و دخترانم
غارت نشد پیراهـن و انگـشترم یا...
خنجـر نبرّیده سـرم را تا ببیند
بر روی نیزه دخـترِ من رأس بابا
پای برهنه پشت مَرکب می دویدم
مثـل رقـیّه گـفته ام برگـرد آقا
@majmaozakerine