🌹🌹🌹🌹🌹 هفتم تیر است و برپا شورعشق- گشته برپا آتشی در طور عشق هفتم تیر است و خاطر ساز درد- از به خون غلتیدن مردان مرد در دل آتش خلیلی شعله‌وَر- بت‌شکن مردی به دوشِ او تبر  کربلای آتش است و آه و دود- غرقه در خون عاشقانی در سجود­­ چون علی در بحر خون، غرقابِ عشق- مست و مخمورِ شراب ناب عشق پردۀِ غم می‌نوازد ارغنون- مسجد و محراب و منبر غرقه خون هفتم تیر است و ایام بلا- آتش و خون کرده بر پا کربلا با ولی در بدر و خندق بوده‌ها- بر خمینی یاورِ حق بوده‌ها از خُم کوثر چو مست باده‌اند- سر به نطع عاشقی بنهاده‌اند غرقه در خون جسمِ هفتاد و دو تن- لاله‌هایِ پرپرِ خاکِ وطن با خمینی عهد و پیمان بسته‌ها- عاشقانه با خدا پیوسته‌ها هفتم تیر است و زیبا روزِ عشق- زنده در خاطر غمی جان‌سوز عشق عاشقانی گشته سرمست از بَلا- جرعه نوشانِ شراب لا اِلا همرهِ پیری کلیمُ‌الله ِعشق- کربلا را رهسپارِ راه عشق همچو نوح آن پیرِ روحانی سرشت- در دل طوفان خونین تا بهشت در عبور از وادی عین‌الیقین - کربلایی کرده برپا آتشین آن بهشتی زادۀ اهل بهشت- آن ابوذر صورتِ اَشتَر سرشت بر سَرِ پیمانِ با پیر خُمین- کرده برپا کربلایی چون حسین  تا بگوید اهل ذلت نیست او- بر ولایت یار زهراییست او شد بهشتی در دفاعِ از حرم - ساقیِ آب آورِ بر دوش علم همچو مردان مدافع بر دمشق - شد بهشتی کُشتۀِ در راهِ عشق زنده در آتش سراپا سوخت او– بر ولایت دِین خود را توخت او  او مدافع بر حریم یار شد - کربلا را او علم بردار شد او بهشتی بود و اهل درد بود - وصف او دریک کلام، او مرد بود مانده با مولای خود تا پای جان – عاقبت رفت او حسینی از جهان در میان آتش و آوار و دود- گُم شد او در وادی کشف و شهود عاقبت همچون حسین فاطمه- سهم او شد کربلا در خاتمه  ترک سر در راه دلدارش نمود-عشق زهرا زنده بر دارش نمود عشق یعنی چون بهشتی سوختن - دِین خود را بر ولایت توختن  عشق یعنی درد زهرا داشتن - شور رفتن کربلا را داشتن با ولایت ماندنِ تا پایِ جان- عشق یعنی دل بریدن از جهان  شیعه یعنی چون بهشتی مرد عشق - رهسپارِ کربلایِ در دمشق از می پیر جماران گشته مست- بیرق سرخ شهادت را به دست جبهۀی حق را علم بردار شد- در دل نار او خلیل یار شد گرد شمع فاطمه پروانه‌وار- در دل آتش بیامد بی‌قرار در میان آتش او شوریده ووش- با شرار داغ زهرا گشته خوش بی‌سر و بی‌پا و دست‌افشان و مست- در میان شعله‌ها از پا نشست در دل آتش به حال و شور عشق- بال‌وپر می‌زد به خون، مسحور عشق مرغ آتش زاده را آتش چه باک- کشتۀِ عشق و وفا را کِی هلاک  در میان آتش او مست طرب- ذکر یا زهرا مدام او را به لب آتش اندر آتش افتاد از پرش- تا بماند از او به‌جا خاکسترش آمد از آن خاک و خاکستر پدید- آتش عشقی بر آن آتش مَزید اندر آتش پر زد او ققنوس شد – چشمه‌ای بود او که اقیانوس شد شد بهشتی در دل آتش فرو- تا به ققنوسی کشد پَر، جانِ او در میان شعله‌ها ققنوس شد- در حریم قُدسِ حق، قُدُّوس شد پرکشید از خاک و افلاکی شد او- رهسپار عالم پاکی شد او این سرانجام بهشتی‌هاست، عشق - در غروب کربلا زیباست عشق از بهشتی گفتم و دردی غریب- شد قلم مست از شمیم عطر سیب گفتم از آتش چو هفت‌تیر شد- داغ زهرا دل گریبان گیر شد هرکجا آتش سخن آید میان- شیعه را بر دل غم زهرا عیان بار دیگر بوی آتش بوی خون- خاک پاک مُلک ایران لاله‌گون با خمینی بسته آن میثاق‌ها- چون شقایق سینه‌سرخ داغ‌ها یاد یاران خمینی، پیر دِیر- یاد مردان اهورایی به خیر هفت شهر عاشقی را کرده سِیر- یاد آن پیر جمارانی به خیر چون بهشتی ان دلاور مرد عشق – رهسپارِ کربلای در دمشق  کرده با خون‌جگر چون او وضو - ما حلب را پس بگیریم از عدو هرکه دارد بر شهادت او هوس- در حلب ره تا شهادت یک‌نفس یک‌نفس ره مانده زهرایی شویم - تا شهیدان اهورایی شویم  ای سپاه و لشکر آزاده کیش - در پی قاسم سلیمانی به‌پیش یاعلی، ای شیعیان آل عشق – پس بگیریدش حلب را چون دمشق به امید ظهور حضرت یار هفتم تیر – منصور نظری 🌹🌹🌹🌹🌹