اشعار سرخ دل شکنش را بیاورید دم نوحه های سینه زنش را بیاورید دارد صدای قافله از دور می رسد اسفند وقت آمدنش را بیاورید بعد از کتیبه های حسینیه زود تر سینی چای ریختنش را بیاورید دادم لباس مشکی خود را به مادرم آری بساط دوختنش را بیاورید دلشوره های خواهر او بیشتر شده آری بساط غم نداشتنش را بیاورید سر نیزه های کوفه صدا میزدند تو را : ما تشنه ایم ؛پس بدنش را بیاورید حالا رسیده عصر دهم گفت خواهرش اموال غارتی تنش را بیاورید