حاج محمود کریمی محرم
دیشب میون خیمه ها خسته شد از عطش چشام
انگاری تو رویا دیدم بابام حسن میگفت بیا
نماز صبح و پشت تو خوندم و گفتم یه دعا
اول صبح که دیدمت دلشوره داشتم به خدا
گفتی عزیزم پسرم نیا، تو این شلوغیا نیا
هیچی نگفتم عمو جون
بچه بودم باهات بودم همیشه پا به پات بودم
تا که میگفتی بچههام، منم تو بچههات بودم
دلخوش اون نگاه تو لفظ جونم بابات بودم
نمک میریختم برا تو، تشنه خندههات بودم
تا حرف عاشقات میشد، منم تو عاشقات بودم
حالا که وقت عشقمه گفتنی نیا تو دست و پا
هیچی نگفتم عمو جون
من پسرِ کرامتم، همین شده سعادتم
ولیّ من تویی و من فدایی ولایتم
من مثل دور و بریات آماده شهادتم
چشم از تو بر نمیدارم منتظر اِشارتم
قاسم عسل خورده و من تشنه اون حلاوتم
من با تو ام هر جا بری حتی روز قیامتم
تو این همه یل رشید من و ندید به خدا
هیچی نگفتم عمو جون
دیشب دیدم پر کشیدی، تو خیمه ها سر کشیدی
دستات و روی صورتِ، سه چار تا دختر کشیدی
دیدم چه آه سردی با دیدنِ خواهر کشیدی
نشستی بین یارات و قاسم و در بر کشیدی
گفتی ماشاالله پسرم، دست سر اکبر کشیدی
گفتم عمو منم میام، گفتی بمون تو خیمهها
هیچی نگفتم عمو جون
رو خاکا افتاد اکبرت، من اومدم پشتِ سرت
یه دست گذاشتی روی خاک، یه دست تو زلفِ پسرت
اومدی از تو علقمه، بی علم و برادرت
دیدم سه شعبه اومد و نشست به حلق اصغرت
من اومدم دست من و، دادی تو دستِ خواهرت
عمو، مردی شدم ولی منو سپردی دست عمهها
هیچی نگفتم عمو جون
تو رو تو دشمنا دیدم، از همه چی دل بریدم
دیدم که افتادی زمین، تو خاکا هیچی ندیدم
برای دیدنت تو اون، شلوغیا پا کشیدیم
نمیدیدم هی پریدم، دستام و محکم کشیدم
میون میدون رسیدم تا اومدم کنار تو گفتی نیا گلم، کجا
هیچی نگفتم عمو جون
هی نگو که جات اینجا نیست، جای پرنده دریا نیست
زندگیِ بدون تو زندون دیگه دنیا نیست
تو موندی زیر دست و پا، خوبه که عمه اینجا نیست
من دو تا دست دارم ولی، زخم تو یکی دوتا نیست
میخوام بغل بگیرمت، جون دیگه توی دستا نیست
دست من افتاده رو خاک، پیش تو و پیش بابا
هیچی نگفتم عمو جون
من اومدم جای حسن اینقده دست و پا نزن
من اومدم به قتلگاه فقط با یه لا پیروهن
من اومدم برم سفر با تو عموی بی کفن
میگن که بچه اومده هر چی میخوان بگن بگن
من اومدم سپر بشم تیر بخوره به حلق من
من اومدم به دشمنا که دور تو حلقه زدن
بگم عموم نا نداره اون و نزن
من و بزن
****