#روضه_امام_صادق_علیه_السلام
حجه الاسلام والمسلمین
#استاد_میرزا_محمدی
غروب سرخ نگاهش
به رنگ ماتم بود
غريب شهرِ خودش نه ،
غريب عالم بود
چقدر روضة
كرب و بلا بپا مي داشت
به روي سر در خانه
هميشه پرچم بود
برای داغ ِ دل
بیقرار و پر دردش
همیشه زمزمة روضه
مثل مرهم بود
شبي كه در تب آتش
بهشت او مي سوخت
شكسته قامت و
آشفته حال و درهم بود
چه شد که در وسط
كوچة بني هاشم
پر از تلاطم اشكِ
مصيبت و غم بود
شتاب مركب و
آقای قد خمیدة ما
ميان كوچه
زمين خوردنش مسلم بود
غم ِ اسارت و داغ ِ
جسارت و غربت
چقدر در نظرش
كربلا مجسم بود
خلاصه لحظة آخر ،
زمان تدفينش
بساط غسل و بساط كفن
فراهم بود ...
کنار پیکر او
هر دلِ عزاداری
به یادِ بیکسیِ
کشتة محرّم بود
تنی که غرق به خون
مانده بود در گودال
سری که بر سر نیزه
پناه عالم بود ...
#شاعر_یوسف_رحیمی