گرد و غبارا نشست حسین بالا سر جوون لیلا نشست فَصاحَ سَبعَ مَرات ولدی باباتو کشتی با دست و پا زدنات ولدی میخنده لشکری به اشکای بابات ولدی فَبَکا بُکاءً عالیا تنشو میذاره تو عبا ای خدا جوون مردا بیاین دیر شد جوون دارا حسین پیر شد **** دیگه تحمل نداشت سر زانو رسید صورت به صورت گذاشت فَصاحَ سَبعَ مَرات ولدی خون گریه میکنن مقتل و روایان ولدی چقدر شبیه فاطمه شد سر و پات ولدی فَبَکا بُکاءً عالیا سر تو چی آوردن بابا ای خدا جوون مردا بیاین دیر شد جوون دارا حسین پیر شد ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️