🏴 🏴 🏴 🎤مداح :کربلایی روح الله کمایی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️ مي رود سمت مسجد کوفه مي رود سمت مسجد کوفه با دلي خسته از زمانه‌ي خود خسته از کوفيان و بي دردي غرق اندوه بي کرانه‌ي خود * مي رسد با دل پر آشوبش مرد غربت، انيس سجاده هم دم چشم هاي بارانيش مي شود چشم خيس سجاده * رنگ دلتنگي شفق دارد سال ها آفتاب چشمهانش مصحفِ غربت و غم و درد است صفحه صفحه کتاب چشمانش * گريه هاي شبانه‌ي او را گونه‌ي خيس ماه مي داند شرح سي سال بي کسي اش را دل بي تاب چاه مي داند * سر خود را شب پريشاني مي گذارد به دوش نخلستان مي شود سوگوار چشمانش ديده‌ي گريه پوش نخلستان * مي رود سمت مسجد کوفه تا که با عشق بي حساب شود مي رود تا محاسن خورشيد بين محراب خون خضاب شود * مي رود تا که مستجاب شود ندبه هاي شبانه اش حالا مي رود تا خداي خوبي ها مرتضي را بگيرد از دنيا * بين محراب اشک و دلتنگي موسم آخرين سجود آمد ناگهان مثل صاعقه، تيغي بر سر آسمان فرود آمد * سجده‌ي تيغ و ابروي خورشيد باز شقّ القمر شده انگار بين محراب فرق کعبه شکافت شب مولا سحر شده انگار * شوق پرواز بال و پر مي زد در تپش هاي چشم کم سويي آمد از آسمان به دنبالش بي قرار شکسته پهلويي * در کنار غروب چشمانش آه سعي طبيب بي معناست سال ها بي قرار رفتن بود بعد زهرا شکيب بي معناست * راوي سال ها پريشاني ست گيسويي که چنين سپيد شده در دل کوچه هاي دلتنگي سال ها پيش از اين شهيد شده * هرگز از ياد او نخواهد رفت سوره‌ي کوثر و در و ديوار آتش و تازيانه و سيلي غنچه‌ي پرپر و در و ديوار * دست او بسته بود اما ديد گل ياسش به يک اشاره شکست در هجومي کبود و بي پروا دست و پهلو و گوشواره شکست * رفت و دل خستگان اين عالم در غم غربتش سهيم شدند و يتيمان شهر دلتنگي بار ديگر همه يتيم شدند @majmaozakerine