(نوجوان مجتبایم شیر مردِ کربلایم لشکر دشمن نباشد گَرد پایم) 2 در شجاعت وارث شیر جمل هستم می‌شود آسی در اینجا دشمن از دستم با خدا هستم یادگار پنج تن، قاسم آمد بی زره شد با کفن، قاسم آمد لا فَتی إلا حسن، قاسم آمد... بُزدلان در این نبردند کی حریف شیر مردند چونکه درماندند او را دوره کردند در هجوم سنگ‌ها از سر به زین افتاد نیزه را پرتاب کردند این‌چنین افتاد بر زمین افتاد ای عمو دیگر بیا قاسمت رفت با حسن از کربلا قاسمت رفت زیر سم اسب‌ها قاسمت رفت ای شهید نوجوانم نور چشم نیمه جانم پیکرت را سوی خیمه می‌کشانم غرق خاک و سنگ دیدم گیسوی مَه را خورده بر پهلوی تو نیزه در این صحرا آه یا زهرا مثل زهرا روح تو، وای مادر چون غمش اندوه تو، وای مادر سینه‌ی مجروح تو، وای مادر ◾️◾️◾️◾️◾️◾️