به حرفت عمل کن دوباره منو بغل کن (خیلی ها امشب شب عاشوراشونه) (به قولت عمل کن دوباره منو بغل کن)(۲) (گفت بابا یه زبون بچه گانه و کودکانه اینجوری با بابا حرف زد امروز تو خرابه ، گفت بابا پام درد میکنه ، خب ، پام درد میکنه ، آخ چشام درد میکنه ، بابا منم مثه مادرت زدن بابا ، آآآآآی ، تا اون انتهای مجلس میخوام ناله بزنن ، گفت بابا ، من زبون حال بخونم ، گفت بابا شنیدم یه بار مادرتُ توو کوچه زدن ، شیخ مفید میگه اون نانجیب توو کوچه هم به فاطمه لگد زد... آآآآی ، آی بابا ، بابا شنیدم یه بار مادرتُ توو کوچه زدن ، یه بارم بین در و دیوار ، اما بابا از کربلا تا شام منو زدن ، همه‌ی بدنم کبوده بابا... تا اون انتهای مجلس زمزمه کنن... بابا من امشب میخوام شعر بخونم زمزمه بخونم برات ولی هی حرف یادم میاد ، آی بمیرم ، اگه یه بچه ، خدا ان شاءالله به همه‌ی برو بچه هاتون عمر با عزت بده ، نوکر و کنیز اهل بیت بشن ، اما اگر یه بچه خدایی نکرده جون بده ، برا گواهی فوت سوال میکنن علت مرگ این بچه چی بوده ، های بمیرم ... ، ما آخر سر نفهمیدیم تو چرا جون دادی خانم ، بعضیا میگن انقدر تو رو تازیانه زدن ، بعضیا میگن انقدر تو رو لگد و سیلی زدن ، ولی حرف اینجاست امشب ، داغ اینجاست ، آخ بابا ، بازم برات مثال بزنم ، راهپیمایی میری دیدی تو حرم یا جاهای دیگه ، یه مرکزی یه غرفه ای این بچه ها که گم میشن ، یه آقا یا خانمه مهربانی میذارن بالاسرشون ، غصه نخور عزیزم الان بابات میاد ، حرفت چیه امشب ، بابا تا تو بیابون منو پیدا کرد نذاشت اصن حرف بزنم ، تا منو پیدا کرد ، اومدم یه جمله بگم دیدم دستشو بالا برد منو زد.‌.. ، حالا این حرفو بزنم...) به قولت عمل کن دوباره منو بغل کن بابا پام درد میکنه خب بابا ، چشام درد میکنه خب (گفت بابا ، از اون شب تو بیابون پهلوهام درد میکنه ، آی اصن انگار لگد زدن به نوامیس اهل بیت بعد مدینه رسم شد ، آخ نانجیب چنان با لگد به در زد ، صدای ناله‌ی فاطمه بلند شد ، يَا فِضَّةُ إِلَيْكِ فَخُذِينِي ، فَقَدْ وَ اللَّهِ قُتِلَ مَا فِي أَحْشَائِي مِنْ حَمْل... بذار شب رقیه اس ، هر چی نفس دارم میخوام امشب بذارم ، خیلی منو ببخشید یا گوشتو بگیر یا ناله شو بزن... تا در افتاد من افتادم... من میخوام یه جوری ناله بزنی که حرف منو امشب نشنوی بقرآن... تا در افتاد من افتاد خب! مادر افتاد... من برا جمله‌ی بعدیش حرفی ندارم ، ولی این شاید تعبیر شاعر باشه... آخ تا در افتاد من افتادم مادر افتاد من افتادم... خیلی منو ببخشیدا ، زود بگم رد بشم‌... با سر افتاد... ای وای ای وای...) گفت بابا..‌. بال و پرمو نگاه سوخته چه حرفایی به بابا زده تو خرابه... همه حرمو نگاه سوخته بابا... موی سرتو دیدم سوخته موی سرمو ببین سوخته (آی بابا ببین خیلی بهم ریخته شدم بابا ، دختر اینجوریه ، وقتی بابا از سفر میاد ، موهاشو شونه میزنه خودشو آراسته میکنه ، هی میگفت بابا ببخشید برام مویی نمونده ، خیلی ما رو اذیت کردن بابا...) گفت... بابا حکایتی شده مویم (همه میتونن روضه بخونن امشب ، بابا... ، من چی بگم از موم بابا ، من از هر دردم بگم... خیلی دردام زیاده بابا...) بابا حکایتی شده مویم بابا شکستگی پهلویم (ای وای ای وای .... تا اون انتها برا بی بی ناله بزنن...) (آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا)(۲) آمدی حالا که مویم سوخته ، حالا چرا... من که یک طفل سه ساله هستم ای بابا حسین عمه می‌گوید شدم چون مادرت زهرا چرا... (زبان حال بگم ، صدا زد عمه ، یه سوالی دارم ازت ، جانِ عمه...) عمه... در قلب هاشان مگر چقدر کینه‌ی علیست ... آآآآآی بابا ، گریه ، امونمو بریده جونم به لب رسیده ، بابا بابا ، یه کم بشین کنارم که خیلی حرفا دارم ، بابا بابا ، نمیدونم خبر داری النگومو ازم گرفتن (نمیدونم خبر داری کبود شده صورت من)(۲) نمیدونم خبر داری چشای من شده تار (اون ضربه خیلی سنگین بودا...) نمیدونم خبر داری ما ها رو بردن بازار ... عمریست در پی جواب سوال مقاتلم یک دختر سه سال مگر پیر می‌شود... (حالا من آخر روضه ، بذار همه‌ی روضه رو خلاصه کنم ، بذار همه‌ی روضه‌ی امشبو خلاصه کنم توو همین یه بیت ، بازم میگم خدا کنه یه جوری ناله بزنی صدا منو نشنوی...) بابا... مثل لبهای تو شد تن من کبود (این روضه نیست پیش مصرع بعدی...) گفت بابا... مثل لبهای تو ، شد تن من کبود گفت به من خارجی ، پیرمرد یهود... (یهودیا به ما میگفتن اینا خارجی بابا... ، ای...) ✍محمدصادقی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️