بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا
بهرهجده ساله ات آهی مُکرر ، کافی است
درهوای رفتنم چشمی مکدر ، کافی است
دخترم آرام بوسیدم، ولی آهی شنید
یاعلی رویِ سرش این دستِ لاغر ، کافی است
آمدم در را وا کنَم بر روی تو، باپای خود
فضه آمدسمتِ در، بر حجره بستر ، کافی است
مینویسدبا سرانگشتش حسن بر روی در
برسر دیوارِ دودی یک کبوتر ، کافی است
یاعلی گهوارهای خالی کنارم نقش زد
جایِ طفلم بِینِ گهواره کمی پَر ، کافی است
بین آن در آتش و جمع ارازل جمع بود
بهرقتلم بین درآن ضرب خنجر ، کافی است
آتش ملعون که کارش کرد او در را شکست
بهرقتل فاطمه، یک مرد لشگر ، کافی است
لشکری بر روی زهرا،رفت و آمد داشتند
برتنم شلاق قنفذ بین این در، کافی است
فضه آمد کَنددر را تا بلندازجاشوم
مردکی او را کشید و آتش در ، کافی است
ضربهی سخت قلاف آمد سر ه دستم شکست
روی سنگ کوچه با چشمان مضطر ، کافی است
بهرزینب بُغچهای شدباز باچشمان تر
روضه خواندم پیشِ دختر حرفِ آخر ، کافی است
روضه های من برایش شد تماشایی علی
دخترم زآنجا که بوسیدیش خنجر ، کافی است
مردکی می آید وپیراهنش رامی کَند
بهرغارت رویِ خاک و خار دختر ، کافی است
میرسد روزی ببینی برسر نیزه سری
مردنت زینب به دیدار همین سر ، کافی است
-شاعر:
آرمین غلامی
(مجنون کرمانشاهی)
#صلوات 👉
🔹
#اشعار_ناب_آیینی 🔹