رفتی وزینب ازغم توناله سر دهد یک گوشه ای به وقت سحرسینه می زنم مادر نبودتاکه تسلادهد مرا رفتی ومن برای پدرسینه می زنم رفتی ویاد داده ای بابا به دخترت این زخم پرعمیق و مداوا نمی شود شمشیرآمدوسره بابا دریده شد چشمان بسته ی تو دگروا نمی شود باباتو گفته ای که شود زینبم اسیر می خواهم از بیان خودت گوییم سخن بابا تو گفته ای که حسینم رود ز دست می خواهم از زبان خودت گوییم سخن رفتی وگفته ای سر بازار می روم باباتوگفته ای که گرفتار می شوم رفتی وگفته ای به سرم سنگ می زنند درکربلا بدون علمدار می شوم 🔸شاعر: غلامی (مجنون کرمانشاهی) @majnon1396 _________________