ی مردم هنوز دارن میرن، عاشق و واله ی حسینند، هر جا هر زائری رو تو مسیر می بینند جلوش رو می گیرند، بیا خیمه ی ما، بیا موکب ما، آب و غذا پیش ما بخور، امشب کنار ما باش ما ازت پذیرایی می کنیم، کاشکی یه مشتی از این مردم با قافله ی حسین چنین برخوردی داشتن، آخه وقتی رسیدن کربلا دیگه جونی برا این کاروان باقی نمونده بود. ارتفاع ناقه بلنده، وقتی سوار بخواد از ناقه پیاده بشه، باید صبر کنه، ساربان بیاد عنان ناقه رو بگیره، ناقه رو به زانو در بیاره، بعد آروم سوارش روپیاده کنه، ولی اینقده دلاشون تنگ شده بود، دیگه صبر نکردن ساربان بیاد ناقه هارو به زانو در بیاره، مثل برگ خزون از روی ناقه ها می افتادن، امام سجاد بشیر رو صدا زد، بشیر! اگه میشه این ساربانارو ببر تو نخلستانها.بشیر گفت: آقا ما هم دل تنگ زیارتیم ما هم میخواهیم بیاییم زیارت. امام فرمود: نه عمه هام بار اولِ آمدن، اونا چهل منزل گریه نکردن،فقط کتک خوردن، ممکنه گریه می کنند خودشون رو بزنن، نمیخوام نامحرمی کنارشون باشه، میخوان راحت باشن، همه رفتن، یه وقت امام سجاد دوید صدا زد گفت: مَردُم زن هاتون رو بیارید کمک عمه هام غش کردن. همه راه باز کردن،امام سجاد قبرهارو میشناسه، دونه دونه رو معرفی کرد،قبر ابی عبدالله رونشون داد، کوچه باز کردن، عمه ی سادات با احترام اومد کنار قبر نشست،شروع کرد حرف زدن...* پریشانِ پریشانم برادر زداغت گوهر افشانم برادر سر قبرت هنوزم باورم نیست زیارت نامه می خوانم برادر سلام ای لاله ی در خون تپیده ببین که از سفر زینب رسیده همین جا خم شدم با یک جهان غم زدم بوسه به رگ های بریده *همه ی خاطرات داره زنده میشه، هر صحنه ای رو روز عاشورا دیدن مقابل چشماشون داره میگذره* همه اینجا تنت صد چاک کردن زداغت بر سر من خاک کردن خودم دیدم به خنده نیزه داران که خون از نیزه هاشان پاک کردن برادر نام تو سر بند زینب مپرس از دخترت شرمنده زینب خدا داند که هر روزِ اسیری هزاران جان کنده زینب چرا از جان نسوزم ای برادر نفس دارم هنوزم ای برادر خبر داری که طی این چهل روز چها آمد به روزم ای برادر به داغت اربعینی ساخت زینب به سوگ ماتمت پرداخت زینب دگر نشناسیم چون لحظه ای که تو را در قتلگه نشناخت زینب * نمی دونیم این چهل روزه چی کشیده خانوم، از کربلا رفته دوباره به کربلا برگشته، هیچ کسی نمیدونه چه بلاهایی سرش اومده،قابل درک نیست، فقط امام زمان میفهمه* ✼✾══┄══✧══┄══✾✼ آرمین غلامی(مجنون) 🔹انفاق مال در راه اقامه عزای سیدالشهداء علیه السلام قال الله تبارک و تعالی لموسی: ... وَ مَا مِنْ عَبْدٍ أَنْفَقَ مِنْ مَالِهِ فِي مَحَبَّةِ ابْنِ بِنْتِ نَبِيِّهِ طَعَاماً وَ غَيْرَ ذَلِكَ دِرْهَماً إِلَّا وَ بَارَكْتُ لَهُ فِي الدَّارِ الدُّنْيَا الدِّرْهَمَ بِسَبْعِينَ دِرْهَماً وَ كَانَ مُعَافاً فِي الْجَنَّةِ وَ غَفَرْتُ لَهُ ذُنُوبَهُِ خداوند به حضرت موسی فرمود: ... هیچ عبدی نیست که مالش را در راه محبّت پسر دختر پیامبرم (حضرت سیدالشهداء علیه السلام) صرف کند که طعامی دهد و غیر از طعام درهمی بدهد، مگر اینکه من در دنیا به هر درهمش هفتاد درهم برکت می دهم. و شأن او بهشت است و گناهانش را می بخشم. مستدرک الوسائل ج۱۰، ص۳۱۹. رباب خسته پی حرمله به افغان است کنار نیزه طفلش زهوش مادر رفت در آتش دل دختر حرم نفس میزد نگاه هرزه به غارت به سمت دختر رفت کنار نیزه ی راست چگونه خواهر رفت توان پیکر بی جان پس از برادر رفت ندیده ام همه تیری که بر تنت آمد لباس کهنه و انگشتر مطهر رفت @majnon1396 روی تنم جای عصا ی شامیان است بر صورت من پنجه های شامیان است بر چادر من رد پا ی شامیان است روی سر من مشتهای شامیان است یک اربعین ما را حسین تاشام بردند؟ ناموس هایت کوچه ای بدنام بردند؟ یک چله ای مابین خاص و عام بردند؟ مارابه مهمانی سنگ بام بردند یک اربعین بازار زنها رفت زینب... چون شیربود وبهر دعوا رفت زینب... ازکوفه تاشام بلاهارفت زینب .. بی کس چنین آواره هر جا رفت زینب @majnon1396 گريه برآن تن وسربی پيكرت كنم یک اربعین نوابه تن بی سرت كنم کردم نظاره بر سره ،شط فرات وباز اشکی به ياد لعل لب اصغرت كنم یک اربعین توان تنم ازنفس فتاد اینجافغان زهجر رخ دخترت كنم خواهم که چهره ام بگذارم به خاك تو آقا سلام بربدن بی سرت كنم اینجا نظربه شعلهْ خورشيد دیدنیست يک اربعین نوابه غم حنجرت كنم یک اربعین دلم زغمت پاره پاره شد وقتی نظر به قبر علی اكبرت كنم دستی زپيكرتوفتاده به رنگ خون جانم نثار تربت آب آورت كنم یک چله گويمت چه كشيده است قافله خواهم که ناله ها به دل خواهر