شنبه ۱۰آذر
امروز کسل بودم و متاسفانه درس و تدریس نرفتم و البته مشغول مطالعه بودم تا ظهر. اما باید دوباره برگردم به نظم نمازصبح_مطالعه_درس خارج_مطالعه_ تدریس
ظهر مسجد رفتم و کارهای عقب مانده
عصر هم با آقامصطفی نباتی نژاد پیرامون آقای پرورش گفت وگو کردم.
از قبل به بچه های قدیمی مسجد گفته بودم نمازمغرب مسجد باشند. بین دو نماز از زحمات سیدمیرطلایی برای کارهای عمرانی مسجد قدردانی کردم و از مردم بخاطر آزار و اذیت،عذرخواهی و از ضرورت کار برای نوجوون ها گفتم. شکرخدا بچه های قدیمی هم خوب اومده بودن
بعد نماز قدری مطالعه کردم و بعدش منبر و بعدش به مادرم سر زدم.
امشب ذهنم درگیر افراط و تفریط در یک مسأله بود:برخی مسن های مسجد،انتظار دارند هر چیز خوب و مفیدی توسط نوجوون ها مورد استقبال واقع بشه و مثلا انتظار دارن یک مقدار محتواها را امروزی کنیم تا نوجوون ها جذب بشن و این فکر، یک انتظاری را از منِ امام جماعت ایجاد کرده. که مثلا برم محتوای جذاب آماده کنم تا جوون ها در جلسه نهج البلاغه شرکت کنن و...
طرف دوم، اخلاق افراطی مربی زده ای(بنظرمن) هست که در مواجهه با هر تصمیم و اقدامی صرفا به این نکته بسنده میکنه که: سزارینش نکن.بذار خودش طبیعی پیش بره، مداخله نکن و...
هر دو، حرفی برای زدن دارند و هر دو به نقص حرفشون بی توجهند. به نظرتون راه خروج از این افراط و تفریط که منجر به عملزدگی یا بی عملی میشه چیه؟(یا اصلا جور دیگه می بینید ماجرا رو؟)
به نظر من راه خروج، دقت و دقت و دقت در اتفاقات موفق پیرامونمون هست...هر دو گروه مشغول مهندسی هستند. دسته دوم نمیبینن که از قضا چقدر در طبیعت کم دقت کرده اند...تذکر این نکته که باید اتفاقات طبیعی رقم بخوره، جلوی بسیاری از اتفاقات طبیعی را می گیره...(اصلا فهمیدین چی میگم؟!)