سجاده‌م هنوز پهنه. یه تکه پارچه‌یِ سبز متبرکِ حرم که تو دلش با خط ریز زرد رنگی زیارت عاشورا نوشته شده و گوشه و کنارش کربلا با همزه‌ی آخر که نشون بده سوغاتِ اصل خاکِ عراقِ. مستِ عطرِ مُشک و خاک مُهرم که از سجده‌یِ آخر تو سرم مونده. صدایِ قطره‌های بارون می‌پیچه تو اتاق و کنار صدایِ مرحوم موسویِ قهار که با اون صدایِ گرم و گیرا می‌خونه:" یا مَنْ اَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْر" کلی امید پاشیده می‌شه به قلب آدم. ماهِ رجب ماه عاشقیه، ماه دلبری کردن از خدا وقتی کلی امید می‌ریزی تو نگاهت و کاسه گداییت رو برمی‌داری و درِ خونه‌ی پر از کرمش رو می‌زنی و زمزمه می‌کنی: فَاِنَّهُ غَیْرُ مَنْقُوصٍ ما اَعْطَیْتَ وَزِدْنی مِنْ فَضْلِکَ یا کَریمُ. آخه رفیق من خدای من، عشق من، چیزی که تو می‌بخشی کم نیست، ناقص نیست، همه چی تمومه، از فضل و کرمت به ما ببخش. زیادِ زیاد ببخش... ماه رجب ماه دلبریه، کم نخوایم از خدا... -زهرا سادات- |