مکروبه !
از دَم‌دمای صبحِ که ابرهای آسمونِ خدا می‌بارن^^ هرچند صدایِ بارون عین یه موسیقی لذت بخش و لالاییِ دل انگیزِ برام، اما دلم پیشِ دخترایِ گروه تئاترمِ که بعدِ ساعت‌ها و روزها تمرین قرار بود امروز تو جشن انقلابِ مدرسه، رو سکو جلوی چشمِ بقیه دخترا اجرای زنده داشته باشند و حالا به خاطر بارون فکر می‌کنند تئاترشون کنسل شده. از صبحِ که بهم زنگ می‌زنند: خانم معلم با میم ِ آخر مشددِ مدی که حالا که هوا اینجوری شده برناممون چطور پیش می‌ره و من برای هر تماس نیم ساعت از کلمات و جملاتی استفاده می‌کنم که تا حداکثر ممکن دل آرامشون کنم. برنامه امروزمون تو سالن اجرا می‌شه، هم شیفتِ عصر مدرسه‌ایم، هم هوا تاریک و روشنِ روزهای ابریه، حق می‌دم نگران باشن ولی مطمئنم از پسش به خوبی بر میان. شماهم براشون دعا کنید، تا خاطره‌ی خوبی براشون بشه🌱 زهرا سادات