مکروبه !
چشمانت را نبند! تصورِ درد و خون و پریشانی، تصورِ اشک‌هایی که از سر بی‌پناهی سُر می‌خورند روی معجر‌ها
ظلم؛ سیاهه‌یِ سایه بر افکنده‌ایی بر پیکر تاریخ‌ است که از چنگال‌های خونینش اشکِ مادران داغداری می‌چکد که مویه کشان طفلِ خونین به آغوش کشیده و روضه‌ی رباب می‌خوانند... _زهراسادات"