🔴 نمی‌‌گذارند «جناح اقتصادی» شکل بگیرد رقابت اقتصادی وجود ندارد... 🔸 سیاست برای خیلی از مردم وقتی معنی دارد که میدانِ کسب حقوق و‌ منافع باشد. در انگلیس مثلا حزب کارگر نماینده طبقه پایین بوده و محافظه‌کارها سنگر مقابل را نگه داشته‌اند. برای بسیاری معلوم است منافع‌شان در کدام طرف تأمین می‌شود. البته برخی کارگران به این نتیجه می‌رسند‌ که راست‌گرایی به نفع‌شان است یا افرادی از طبقات برتر به خاطر آرمان‌خواهی چپ‌گرا می‌شوند اما دسته‌بندی کلی فراتر از این گرایش‌های فرعی کار می‌کند. 🔹 جهان تغییر کرده و تزاحم منافع دیگر شکلِ سابق را ندارد اما بنیانِ سیاست خیلی جاها همچنان اقتصادی است‌. مثلا در آمریکا جمعیت رأیِ دو جناح کاملا با ارجاع به تفاوت‌های اقتصادی قابل فهم می‌شود. حتی وقتی از سیاست خارجی حرف می‌زنند چرتکه دست‌شان است که چقدر هزینه برای مالیات‌دهنده‌ها در پی دارد. اینکه قرار است چقدر آدم بکشند و چقدر فحش و شعار بشوند یا چقدر پرچم‌شان را آتش بزنند در درجات بعدی اهمیت قرار می‌گیرد. 🔸 در ایران تزاحم فکری بنیانِ شکل‌گیری دو جناح را ساخته نه کشمکش اقتصادی: یکی اصولگرا و اجتهادی است و دیگری اصلاحطلب و دگراندیش. یکی از ایرانِ اسلامی به دنیای جدید نگاه می‌کند تا آنچه سازگار است را بپذیرد و مابقی را وابنهد، دیگری از آکادمی غربی می‌آید تا ایران را تغییر بدهد. یکی «مطهری» نمادش است و دیگری «شریعتی». دسته دوم وقتی چپ از مُد افتاد عمدتا به سروش نقلِ منبر کردند، باز در همان الگو هستند اما در جهت‌ِ سیاسی متفاوت. 🔹 دهه شصت اقتصاد از محورهای اصلی اختلاف بین دو جناح شد اما نزاع بیشتر سیاسی رقم‌ خورد تا فکری. عدالتخواهی از مولفه‌های اصلی انقلاب بود و زمینه‌ای برای نفرت از چپ‌گرایی وجود نداشت. خود مطهری با نظر به مالکیت عمومیِ ماشین به نوعی سوسیالیسم در اقتصاد رسید. حالا هر دو جناح در راست‌گرایی شبیه‌اند و خبری از اختلاف اقتصادی نیست. هر دو نئولیبرال شده‌اند، فقط یکی در سنت بازاری جای پا دارد و دیگری در نهادهای نفتی و رانتی. 🔸 پدیدار شدنِ گفتمان عدالتخواهی و بعد به قدرت رسیدن احمدی‌نژاد حاصل ناکافی بودن کشکمکش سیاسی بود. گسست اصلی در کشور ما نزاعِ «دینمدار و سکولار» شده اما مردم کسی را می‌خواستند که در شکافِ «برخوردار و ندار» که در دوره خاتمی رکورد زد و به اوج رسید به دادشان برسد. به رغم آمارهایی که رشد اقتصادی را نشان می‌داد فقر، تبعیض و فساد چهره‌های آزاردهنده‌ای پیدا کردند و این هر روز و همه جا به روح و روان مردم خراش می‌کشید. 🔹 «مرگ عدالتخواهی» زمانی رقم خورد که معلوم شد احمدی‌نژاد هم حرکت به آزادسازی را متوقف نمی‌کند بلکه شتاب می‌دهد. از اول سیاست‌های شلخته و درهم داشت اما همان شعار عدالت و جهت‌گیری به نفع محرومین کمک می‌کرد سیاست‌هایی مثل حمایت از بنگاه‌های زودبازده، مسکن مهر، سهام عدالت، بانک قرض‌الحسنه، یارانه ۴۵ دلاری و... روی زخم‌های سطحی مرهم بگذارد. بعدتر حرف‌هایی زد که بعضی نئولیبرال‌ها هم در گفتنش تردید دارند. 🔸 حالا عدالتخواهی افقی پیدا می‌کند؟ خیر. سیستم موفق شد عدالتخواهی را به افشاگری تنزل بدهد و از آن تهدید امنیتی بسازد. تحقیرها درباره عقل و درایت مسئولان را حتما شنیده‌اید اما در موارد ناموسی مثل برنگشتن به چپ‌گرایی چنان هوشمندانه عمل می‌کنند که نخبگان هم از کشف و فهمش عاجزند، توده مردم که جای خود دارند‌. نمی‌شود خیلی قضیه را تشریح کرد اما شعار سید محرومان (که حالا باعث خنده می‌شود) احتمالا بخشی از همان عملیات بوده. 🔹 در ایران هیچ حزب و جناحی نیست که شعار اصلی‌اش حقوقِ کارگرها، پرستارها، معلم‌ها، راننده‌ها، کارمندها، کشاورزها و سایر اقشاری باشد که به حد کافی کار می‌کنند اما دستمزدشان کفاف زندگی آبرومندانه را نمی‌دهد. چرا؟ چرا چنین فضای خالی و آماده‌ای را هیچ جمعی از سیاستمدارها نقاپیده‌اند؟ پاسخ ساده و سرراست است: چون نمی‌گذارند. اگر کسی سطح اولِ سیاست در ایران را بشناسد حساسیت‌شان به گرایشِ رقیب را خیلی راحت می‌فهمد. 🔸 پایین آمدن مشارکت حاصل همدستی آن‌ها است که رقابت اقتصادی را از سیاست حذف کردند، نه نظارت استصوابی و این حرف‌ها! دعوای ارزشی وقتی اکثریت لنگِ معیشت هستند چقدر اهمیت پیدا می‌کند؟ توده حتی خاتمی را به خاطر اقتصاد خواستند اما وقتی شکاف‌ها بیشتر شد مشارکت پایین آمد. رأیی که احمدی‌نژاد را به شهرداری رساند ناچیز بود، آمار ریاست جمهوری هم بالا نبود اما چهار سال بعد رکورد مشارکت و رأیِ پیروز شکسته شد. ✍دانشطلب @makshufatEita