تقدیم به عاشقان امام زمان👌
✅ داستان واقعی _کریم پینه دوز
👈 حکایت شنیدنی پینه دوزی که امام زمان ارواحنافداه مشتری اش بود
💠 طبق معمولِ شبهای جمعه امام زمان ارواحنافداه وارد حجره پینه دوزی اش شد، اسمش کریم بود، سید کریم محمودی، گوشه ای از بازار تهران حجره ی محقری داشت که در آن کفش و گیوه تعمیر می کرد، جورَش با مولا جور بود،سالیان سال حضرت تشریف می بردند برای دیدنش، در همان حجره ی محقر انتهای بازار...
🔰سلام و احوالپرسی کردند با هم، آقا نشستند، پرسیدند کریم چه کار می کنی؟ جواب داد، سفارش گرفته ام آقاجان ، این کفش ها را باید تعمیر کنم، مولا گیوه شان را از پای مبارک درآوردند و به کریم فرمودند : «کریم! بیا این گیوه را هم تعمیر کن»،سید کریم همچنان که مشغول پینه دوزی بود گفت چشم آقاجان، جلوتر از شما دو سه نفر هستند اول باید سفارش آن ها را برسانم بعد نوبت به شما هم می رسد، چشم...
💚 مدت کوتاهی گذشت، مولا دوباره درخواستشان را تکرار کردند، کریم اما پاسخش همان پاسخ قبل بود! «اول سفارش آن ها که جلوتر از شما هستند!!»، امام زمان ارواحنافداه دقایقی بعد برای بارِ سوم درخواستشان را تکرار کردند، سید کریم که همچنان مجدانه مشغول تعمیر کفش های مردم بود، وقتی اصرار آقا را دید به حضرت گفت:
«آقا جان اگر بارِ دیگر درخواستتان را تکرار کنید می روم وسطِ این بازارِ شلوغ و فریاد می زنم: آآآآی مردم!!بیابید که امام زمانتان اینجاست...»
✅ میخواستند امتحانش کنند سیدِ پینه دوز را، او اما راضی نشد حتی بخاطر امام زمانش پارتی بازی کند، خوشا بسعادتش، نمره ی قبولی اش راگرفت از امام زمانش،مولا تبسم کرده بودند بعد از صحبت آخر کریم...
بی امتحان مرا به غلامی قبول کن
ترسم که رد شود دلم اگر امتحان کنی
📙روایتی داستان گونه از ملاقات های سید کریم محمودی ملقب به کریم پینه دوز
ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞
http://eitaa.com/joinchat/4093378561C6faace39d5