🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸 های قرآن حضرت محمد( صل الله علیه واله وسلم ) ⃣7⃣ تجارت پرسود پس از آن كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم از مكه به مدينه هجرت كرد، يكى از مسلمانان به نام صُهيب رومى كه پيرمرد بود، مقدارى مال اندوخته بود، دلش مى‏خواست پر در آورد و به مدينه هجرت كرده و خودش را به پيامبر برساند، ولى مشركان از او و امثال او جلوگيرى مى‏كردند و نمى‏گذاشتند هجرت كند. صُهيب به مشركان گفت: من يك نفر سالخورده هستم، اگر با شما باشم ماندن من براى شما سودى نخواهد بخشيد، و اگر با شما نباشم نمى‏توانم ضررى به شما برسانم، بنابراين بياييد يك معامله و تجارتى كنيم، و آن اين كه همه اموال مرا بگيريد و مرا آزاد بگذاريد تا به مدينه هجرت كنم. مشركان موافقت كردند، اموال او را گرفتند و او را آزاد نمودند، صهيب با دست خالى هشتاد فرسخ بين مكه و مدينه را پيمود و خود را به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و مهاجران رسانيد. بعضى از مسلمانان به او گفتند: اى صهيب! معامله پرسودى كردى. آيه 41 تا 44 سوره كهف در تمجيد اين گونه مهاجران دل از دنيا بريده و به دين بسته نازل شد، در آيه 41 كهف مى‏خوانيم: وَالَّذِينَ هَاجَرُواْ فِى اللّهِ مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُواْ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِى الدُّنْيَا حَسَنَةً وَ لاََجْرُ الآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ؛ آنها كه پس از ستم ديدن در راه خدا، هجرت كردند، در اين دنيا جايگاه (و مقام) خوبى به آنها مى‏دهيم، و پاداش آخرت، از آن هم بزرگتر است اگر مى‏دانستند.(933) مأموريت على عليه‏السلام براى خواندن آيات برائت در مكه‏ يكى از رخدادهايى كه در اواخر سال نهم (ماه ذيحجه) رخ داد، مأموريت حضرت على عليه‏السلام از جانب پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم براى اعلام برائت از مشركان، در روز عيد قربان در منى بود، توضيح اين كه: آيات آغاز سوره توبه (از آيه 1 تا 13) در اين هنگام نازل شد كه روح اين آيات در چهار ماده زير خلاصه مى‏شود: 1 - ممنوعيت ورود بت‏پرستان به مسجدالحرام، و خانه خدا. 2 - ممنوعيت طواف با بدن برهنه. 3 - ممنوعيت شركت مشركان در مراسم حج. 4 - پيمان وفاداران به پيمان محترم است، و به پيمان‏شكنان چهارماه مهلت داده مى‏شود تا به اسلام بپيوندند وگرنه اسلام با آن‏ها در حال نبرد است. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نخست ابوبكر را طلبيد، و او را مأمور كرد تا اين آيات را به صورت قطعنامه در مراسم حج در عيد قربان در سرزمين مِنى براى مردم بخواند. ابوبكر، آيات را گرفت و همراه چهل (يا سيصد) نفر، به سوى مكه حركت كرد، ولى طولى نكشيد كه پيك وحى از طرف خدا، به حضور پيامبر رسيد و عرض كرد: خداوند فرمان داده است كه: اين آيات را بايد تو يا كسى كه از تو است، بخواند. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بى درنگ، حضرت على عليه‏السلام را به حضور طلبيد و ماجرا را به او گفت، و مركب مخصوصش را در اختيار على عليه‏السلام گذاشت و به او فرمود: حركت كن، و در راه، آيات و قطعنامه را از ابوبكر بگير، و خودت اين مأموريت را انجام بده. حضرت على عليه‏السلام حركت كرد و در سرزمين جُحفه به ابوبكر رسيد، و فرمان پيامبر را به او ابلاغ نمود، ابوبكر آيات را در اختيار على عليه‏السلام گذاشت، على عليه‏السلام به مكه رفت و قطعنامه بيزارى از مشركان را در منى خواند و به اطلاع مردم رسانيد. ابوبكر به مدينه مراجعه كرد، و به محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رسيد و عرض كرد: نخست مرا براى اعلام برائت از مشركان، نصب كردى، ولى اكنون عزل نمودى، آيا آيه‏اى بر ضد من نازل شده است؟ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: لا، الّا اِنِّى اُمرتُ اَن اُبَلِّغُهُ اَنا اَو رَجلٌ مِن اهلِ بَيتِى؛ نه، جز اين كه من از جانب خدا مأمور شده‏ام كه آن آيات را خودم يا يكى از مردان خاندانم ابلاغ كند.(934) و در مسند احمد آمده، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در پاسخ ابوبكر فرمود: لا وَ لكِن جِبرَئيلُ جائَنِى فقالَ لا يُؤدّى عَنكَ الا اَنتَ اَو رَجُلٌ مِنكَ؛ نه، ولى جبرئيل نزد من آمد و گفت: آن را جز تو و يا مردى از تو، ابلاغ نكند.(935) اين ماجرا در احاديث شيعه و سنى از امور قطعى است، و به روشنى بيانگر آن است كه اميرمؤمنان على عليه‏السلام در مسايل مربوط به حكومت اسلامى، شايسته‏تر از ديگران است. هدف از اين عزل ونصب آن است كه عملا مردم بدانند كه على عليه‏السلام از نظر روحيه و جهات معنوى و سياسى، قرين و همسان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مى‏باشد. 📚پی نوشتها 933 - نحل، 41؛ مجمع البيان، ج 6، ص 361. 934 - خصائص نسايى، ص 28؛ مغازى واقدى، ج 3، ص 1077؛ ارشاد مفيد، ص 33. حَسَكانى (متوفى