🍂🍃🌼🍂🍃🍂🌼🌼🍂🍃🍂 ✨🌷قصص_قرآنی ✨🌸حضرت_موسی_عليه_السلام ✨🍂قسمت_پنجم 👈نهادن موسى عليه السلام در ميان صندوق و افكندن آن به دريا 🌴مادر موسى عليه السلام طبق الهام الهى، تصميم گرفت، كودكش را به دريا بيفكند، به طور محرمانه به سراغ يك نفر نجار مصرى كه از فرعونيان بود آمد و از او درخواست يك صندوقچه كرد. 🌴نجار گفت: صندوقچه را براى چه مى خواهى؟ 🌴يوكابد كه زبانش به دروغ عادت نكرده بود گفت: من از بنى اسرائيلم، نوزاد پسرى دارم، مى خواهم نوزادم را در آن مخفى نمايم. 🌴نجار مصرى تا اين سخن را شنيد، تصميم گرفت اين خبر را به جلادان برساند، به سراغ آنها رفت، ولى آن چنان وحشتى عظيم بر قلبش مسلط شد كه زبانش از سخن گفتن باز ايستاد، مى خواست با اشاره دست، مطلب را بازگو كند، مأمورين از حركات او چنين برداشت كردند كه يك آدم مسخره كننده است، او را زدند و از آن جا بيرون نمودند. 🌴او وقتى كه حالت عادى خود را بازيافت، بار ديگر براى گزارش نزد جلادان رفت، باز مانند اول زبانش گرفت، و اين موضوع سه بار تكرار شد، او وقتى كه به حال عادى بازگشت، فهميد كه در اين موضوع، يك راز الهى نهفته است، صندوق را ساخت و به مادر موسى عليه السلام تحويل داد.(بحار، ج 13،ص 54) 🌴مادر موسى عليه السلام نوزاد خود را در ميان آن صندوق نهاد، صبحگاهان هنگامى كه خلوت بود، كنار رود نيل آمد و آن صندوق را به رود نيل انداخت، امواج نيل آن صندوق را با خود برد. 🌴اين لحظه براى مادر موسى، لحظه اى بسيار حساس و پرهيجانى بود، اگر لطف الهى نبود، مادر فرياد مى كشيد و از فراق نور ديده اش، جيغ مى زد و در نتيجه جاسوسان متوجه مى شدند، ولى خطاب ✨وَ لا تَخافى وَ لا تَحزَنِى (نترس و محزون نباش، ما موسی را به تو بازميگردانيم)✨قلب مادر را آرام كرد.(سوره قصص/آیه 7) ادامه دارد۰۰۰۰ ❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣ ╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮ @maktab_ommeabiha ╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯ 🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼