•﴿مڪٺب‌شھێـد‌‌؏ـبآس‌‌دآݩشـگࢪ﴾•
۶۳ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش اول محبت شهید به همکاران ... 🔹حسین منتظر، ا
۶۴ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش اول محبت شهید به همکاران ... ... همان شب به امید دیدن عباس به منزل برگشتم. در عالم خواب دیدم عباس آقای عزیزم در بهشت با لباس‌های بسیار زیبا و فاخر و با همان خنده و انرژی که در تصویر محل مزارش پیدا است، بر تختی نشسته بود و میله‌ای کوتاه از جنس طلا و تزیین‌شده نیز در دست داشت. در مقابل او در سطح خیلی وسیعی سبدها و جعبه‌هایی پر از طلا، شمش، الماس و... وجود داشت و در‌حالی‌که مرتب به اطرافش نگاه می‌کرد، چندبار به من که نزدیکش بودم نگاهی همراه با محبت انداخت و به من فهماند که من خیلی مکان زیبا و شادی بخشی دارم و مسئولیت نگهدار‌ی و توزیع این‌همه طلا، ثروت و این مکان زیبای بهشتی با من است. در همان عالم خواب که کنارش بودم و ایشان و محیط اطرافش را نگاه می‌کردم، خیلی به حالش غبطه خوردم. آن‌چنان از درون شاد، سرحال و خوشحال بود که آن شادی را در تمام وجودش احساس می‌کردم و فضای دلنشین و زیبایی در اطرافش بود که نمی‌توانم توصیفش کنم... ...