تو گردان شایعهشد نماز نمے خونه!
گفتن،تو ڪه رفیقشی..
بهش تذکر بده..
باور نکردم و گفتم: لابد میخواد ریا نشه..
پنهانی مےخونه..!
وقتےدو نفریتویسنگرکمینجزیرهمجنون
²⁴ ساعتنگهبانشدیـم..
با چشمخودمدیدمکهنمازنمیخواند!!
تویسنگر کمین،در کمینشبودم
تا سرحرفرا باز کنم ..
گفتم : ـ تو که برایخدا میجنگے..
حیفنیسنماز نخونی؟!
لبخندے(: زد و گفت :
+یادممیدےنمازخوندن رو؟
-بلد نیستے؟
+نه..تا حالا نخوندم
-نمازخواندن رو تویتوپوآتشدشمن
یادش دادم ..
اولین نمازصبحشرا با مناولوقتخواند.
دو نفر نگهبان بعدیآمدندو جاےماراگرفتند
ماهمسوار قایقشدیمتا برگردیم..
هنوز مسافتےدورنشدهبودیمکهخمپاره
نشست،تویآبهور،پارو از دستشافتاد
آرامکفقایقخواباندمش،لبخندکمرنگےزد
با انگشترویسینهاشصلیب†کشید
وچشمشبهآسمان،
با لبخند به شهادت رسید..
آری،مسیحے بودکهمسلمان شد و بعد از
اولیننمازشبهشهادترسید...
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani