*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
یک نفر از قرارگاه نجف آمده است و سراغ فرمانده لشکر را می گیرد. به دستور حاج قاسم آن شخص را به سنگر فرماندهی آوردند.
بعد از سلام و علیک و احوال پرسی معلوم شد که ایشان از اعضا یا مسئولین دفتر نمایندگی در قرارگاه است.
حکم ماموریت هم داشت . حاج قاسم تا اینجا خوب برخورد کرد.
تا اینکه آن شخص خواست که یک نسخه از کالک طرح حمله لشکر به دشمن را بگیرد و با خودش ببرد. و هم شروع کرد به سوال در رابطه با وضع لشکر ، تعداد گردانها ،تعداد نیرو و سوالاتی از این دست.
حاج قاسم به سوالهای آن شخص پاسخ نداد. کار بالا گرفت و تقریباً به سر و صدا کشیده شد.
گفت : من حکم ماموریت دارم .
حاج قاسم هم گفت : من نمیتوانم به هر کسی که حکم دارد اطلاعات بدهم! آن شخص عصبانی شد.
حاج قاسم هم که وقتی عصبانی می شد فلک حریفش نمیشد!
آن آقا با عصبانیت گفت : شما از اساسنامه سپاه خبر ندارید؟ نخوانده اید؟ ماباید بر کلیه امور نظارت داشته باشیم. حاج قاسم هم با عصبانیت جواب داد : بهتر است برگردی همان جایی که آمدی !!
من به شرطی به سوالای تو جواب میدهم که یک نامه از مصطفی ایزدی (فرمانده قرارگاه نجف آباد) بیاورید و سوالها هم در نامه نوشته شده باشد.
خلاصه او همانطور که آمده بود ، رفت و جواب سوال هایش را به دست نیاورد و البته کالک هم نگرفت.
راوی : عبدالحسین رحیمی
📚 :حاج قاسم -۲
#یاد_عزیزش_با_صلوات
#ما_ملت_امام_حسینیم