در مکتب شهادت
در محضر مادران شهدا
دانشمند هسته ای
شهید مصطفی احمدیروشن🌷
تعریف می کرد: «یک بار به اندازه کرایه اتوبوس پول تو جیبش نگه داشته بودم ولی اتوبوس نیومد. تا خونه خیلی فاصله بود. کلی ایستادم ولی اتوبوس نیومد، دعا خوندم تا اتوبوس بیاد و جا نمونم.»
دعوایش کردم، گفتم: بچه! شما بهتر نبود یه خورده از پولاتو نگه می داشتی؟ گفت:« ولش کن. به هیچ چیزِ دنیا فکر نکن. به هیچ چیزش دل نبند.»
بعد از شهادت، در محل کارش اعلام کردم: اگر کسی از مصطفی پول می خواد، بیاد بگیره. من با بستانکاری هایش کاری ندارم. از آن روز فقط آمدند، گفتند فلان قدر به ما داده و گفته قرض الحسنه است، ماهی فلان قدر پس بدین نرین وام بهره دار بگیرین. هیچ وقت نمی گذاشت پول هایش در بانک بماند از بانک وام هم نمی گرفت ربوی می دانست.
🎤 راوی: مادر شهید