💕💕💕💟💞💞💞
#روایت_عشقّ 💌
🌴بی هیچ چشمداشت خیلی دلسوز بود. اگر کسی از او کاری را طلب کمک میکرد، با تمام وجود برایش انجام میداد.
🌴 بدون هیچ چشمداشتی. فرقی هم نمیکرد که آشنا باشد یا غریبه. هنوز هم گاهی اوقات که به مزارش میرویم، میبینیم کسانی را که میآیند به زیارت قبرش و ما نمیشناسیمشان.
🌴میگویند که مشکلی داشتهاند و علی بیمنت برایشان حل کرده. شهید علی احمدنژاد برکت دستان مادر با آنکه برای خودش مردی شده و استخدام نیروی انتظامی بود، هیچوقت غرور، جلوی چشمانش را نگرفت.
🌴دلش نمیخواست اظهار بزرگی بکند. حتی کارت حقوقش را به دست مادرم داده بود و هر چه را لازم داشت، پولش را از دست مادرم میگرفت. فکر میکرد حقوقش اینگونه برکت میگیرد. *شهید علی احمد نژاد* 🌷 تکیهگاه با آنکه فرزند آخر بود ولی انگار بزرگ خانواده بود.
🌴هوای همةمان را داشت. هیچوقت نشد در چهرة ما احساس ناراحتی را ببیند و بیتفاوت از کنارش عبور کند. همیشه حواسش به ما بود. نمیگذاشت غصه و افسوس بخوریم. هروقت به خانه میآمد و دلگرفتگی من را حس میکرد، ماشین دوستش را قرض میگرفت.
🌴 میگفت: «خواهرم دلش گرفته؟ بیا ببرمت بیرون تا دلت باز بشه.»
#شهیدعلی_احمدنژاد
یاد عزیزش با صلوات