🌷بعد از انحلال گروه فدائیان اسلام، آقا سید خانه نشین شد. مغازه میوه فروشی داشت. گاهی بهش سر می زدم. یک بار رفتم پیشش. داشت بار خالی می کرد. بعد از پائین آوردن میوه ها از پشت ماشین، نشستیم به صحبت از اوضاع جبهه.
🌷در خلال صحبت ها گاهی پیر مردی یا پیر زنی می آمد و می گفت: «آقا سید! میوه لکه دار و خراب اگر داری بریز داخل کیسه بده من ببرم».
🌷سید بلند می شد. از سر سبدها گل میوه ها را سوا می کرد و به همراه مقداری پول داخل کیسه می گذاشت و به او می داد.
این رویه او بود. شاید در روز صد کیلو میوه را این طوری دست مردم می داد.
✍کتاب آقا مجتبی؛
"شهید سیدمجتبی هاشمی"
یاد عزیزش با صلوات