اگر کسی برای اولین بار حاج قاسم را میدیدید، مبهوت هیبت ایشان میشدید.
حجم کار هم آنقدر بالا بود که برخی از دوستان مجبور بودند از حاجی جدا شوند اما پدر اینگونه نبود و تا پایان مسیر، کنار حاجقاسم ماند.
بالاخره آنها هم مانند هر انسانی در جاهایی دچار اختلاف میشدند. یادم هست یک مرتبه بابا سرمسألهای از دست حاجآقا ناراحت شده بود، چند روزی را در خانه ماند و سر کار نرفت. چند نفری از محل کار تماس گرفتند اما بابا جوابشان را نداد تا اینکه یکی از همکاران تماس گرفت و با پدرم قرار ملاقاتی گذاشت. وقتی بابا به آنجا رفته بود، حاجقاسم را هم دیده بود.
حاجآقا بابا را بوسیده و با او صحبت کرده بود. این را هم بگویم که بابا واقعا آدم باگذشتی بود...
این دو نفر با هم مثل دو دوست و دو یار بودند. اینقدر به هم نزدیک بودند که حتی از اسرار زندگی یکدیگر اطلاع داشتند. مثلا یادم است وقتی فشار کار یا مسائل حاشیهای زیاد میشد، حاجقاسم به بابا میگفت: حسین! دعا کن دوتایی زودتر شهید شویم.
🎤راوی: فرزند شهید پورجعفری
#حاج_قاسم🌷
لینک کانال مکتب سردار سلیمانی
👇👇👇👇👇
❤️ مکتب سردار سلیمانی🌷
@maktabesardarsoleimani
┄┅══❁🕊🌷❁══┅┄