هر چند وقت یکبار حاجی به منزل ما می آمد و همیشه به سید سفارش می‌کرد و می‌گفت: تو برای اینها (خانواده) چه می‌کنی؟ یک خانه و ماشین گرفتی به این بدبخت‌ها دادی، فکر کردی هنر کردی؟! تو شب و روز داری کار می‌کنی، حاج‌خانم از تو راضی است؟! سید با لبخند می گفت: بله راضی هست، حاج‌خانم را راضی نگه می‌داریم. زمانی هم که ساکن سوریه بودیم سردار سلیمانی هر وقت به دمشق می‌آمد حتماً زنگ می‌زد... گاهی هم به من می‌گفت: حاج خانم! نه مادر شهید شدی و نه همسر شهید! می خندیدم و می گفتم: عُرضه ندارم حاجی، می‌خواهید یک تفنگ بدهید خودم حاج‌آقا را بکشم! شوخی می‌کردیم، همیشه و هر وقت با ما صحبت می‌کرد دل ما را به دست می‌آورد و می گفت حلالمان کنید. 🎤راوی: همسر شهید 🌷 اولین شهید طوفان الاقصی🌷