🕊 🌷 مهربانی و سخاوت همسرم را نباید از من، بلکه از مردم محله یا از فقرا و یتیمان که برایشان پدر، حامی و دوستی مهربان بود باید پرسید. هنوز که هنوزه طنین صدای نوحه‌خوانی‌های محرم و صفرش در گوشم مانده است. هر روز هنگام غروب حس می‌کنم پیشم می‌آید، باهاش حرف می‌زنم و درد و دل می‌کنم. قد و بالایش هنوز تو قاب چشمانم نقش بسته است. هنگامی که از زیر قرآن یادگاری عروسیمان ردش کردم، کوله‌اش را به پشت انداخته بود، پا بر روی خاک‌های گرم کوچه گذاشت، آب را که پشت سرش ریختم، دلم هری ریخت، بغض غریبی گلویم را فشرد. هنوز از جلوی چشم‌هایم نرفته بود ولی دلم برایش تنگ شده بود. به پیچ انتهای کوچه که رسید ایستاد، سربرگرداند و نگاهم کرد. میان گریه برایش لبخند زدم. دستی برایم تکان داد و عشقم برای همیشه در خم کوچه ناپدید شد.