11.61M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
چشم از راه در دارم خدااااایا عزیزی در سفر دارم خدااااایا زیاد سخت گرفته‌ایم!⁣ زندگی چیزی به جز گرفتنِ یک استکان چای لب سوز از دستان مهربان مادر بود؟ که بنوشی و نفس آرامی بکشی و غرق شوی میان گل‌‌های سرخِ پیرهنش‌؟⁣ ⁣ یا کنار پنجره‌‌ی چوبی بنشینی و انتظار بکشی برای آمدنِ بابا؟ برای شنیدنِ صدایِ امنِ پاهایش؟ که به دستان مردانه‌اش خیره شوی و دنبال دلخوشی‌های کوچکی برای ذوق کردن و بالا و پایین پریدن بگردی؟⁣ ⁣ زندگی مگر چیزی به جز تماشای گلدان‌‌های سفالیِ کنارِ باغچه بود؟! یا که استشمام عطر کاهگل و یاسی که دیوارهای آجریِ حیاط را بغل کرده بود؟!⁣ ⁣ ⁣ زندگی جز شنیدن صدای آواز جغدها و جیرجیرک‌ها و لالایی شبانه‌ی قورباغه‌های کنار رودخانه بود ؟! ⁣ جز اینکه در دل گرگ و میش صبح، با صدای آوازِ خروس همسایه بیدار شوی و اولین منظره‌ی مقابل چشمانت بخار کتریِ روی چراغ باشد؟!⁣ که ببینی و گوش کنی و ایمان داشته باشی که زندگی در کمال سادگی اما پر شورتر از همیشه، ادامه دارد...؟⁣ ⁣ ما از زندگی چه می‌خواستیم که از دل این سادگی‌های اصیل و بی بازگشت به این پیچ و خم‌های ملال آور رسیده‌ایم ؟! ⁣ ܢ̣ܘ ܝ̇ߺߊ‌م❣️مــــߊ‌ܥ‌‌ر