تصور کن یک مورچه بسیار کوچک کنار پایت ایستاده و از تو معذرت خواهی میکند و تو صدایش را میشنوی. حالا چکار کرده؟ یک آسیبی به خودش رسانده! از تو عذرخواهی میکند و التماس که مرا ببخش. تصور کن همینطور که نگاهش میکنی و لبخند بر لب داری یکدفعه آن مورچه با یک حالت زار و شکستهای میگوید:
آخه من چیام؟
اینجا یکدفعه لبخند روی لبهایت خشک میزند. دلت میخواهد آن مورچه کوچک را بغلش کنی. آنقدر که حس کند بزرگ است. حس کند خیلی شده است. حس کند یک چیزی هست...
در دعای ابوحمزه به خدا عرضه میدارد:
ما اَنا یاربّ و ماخطری؟
♨️ اقْتِصادِفَرهَنگی: 🇮🇷
💠
@h_abasifar